متنفرم از زندگیه سگی ای که دارم ٬ بچگی خوبی نداشتم و یه عمر مسخره شدم به خاطر ظاهرم و آرزوی خیلی چیزا به دلم موند.
الانم که به این سن رسیدم اختیار خودم رو ندارم، باید از یه نفر دیگه اجازه بگیرم که برم بیرون یا نه، یا اینکه با کیا بگردم.
یه پول به آدم نمیدن بره یه لباس بگیره٬ حالا قبلا پول نداشتن درست اما الانم که دارن نمیدن.
دندونای فک بالام نامرتبن الان ده ساله که قراره منو ببرن ارتودنسی اما هی میگفتن پول نداریم الانم که دارن نمیدن. آدم یه خنده نمیتونه بکنه از بس ضایعن
من نمیدونم چرا وقتی پول ندارن بچه میارن٬ خانمای محترم لطفا وقتی وضع مالی خوبی شوهراتون ندارن بچه نیارید.
من کلا نا امیدم از زندگی٬ آخه مگه من حیوونم که باید افسارم دست یه نفر دیگه باشه؟ منم آدمم چرا باید همش کنج خونه باشم. تف به زندگی