2777
2789
عنوان

وقتی خیلی بچه بودم بازیچه شدم

184 بازدید | 12 پست

بچه ها من خیلی سنم کم بود و واقعا خیلی اذیت شدم 

زیاد درکی ازین که چه بلایی سرم اومده بود نداشتم و شب تا صبح رو تنهایی گریه میکردم 

صبحا هم خودمو با کشیدن نقاشی و نوشتن هرچیزی که بهش مربوط بود آروم میکردم 

ولی الان دلم خیلییی میسوزه برای بچگی خودم که یه حیوون چجوری بهم آسیب رسوند و نابودم کرد 

چجوری آبروم رو جلوی خانوادم برد و من چقد نفهم بودم 

دلم میترکه برای خود قبلنم که چقدر ساده و مظلوم بودم 

دلم فقط با تاوان دادنش آروم میشه،کاش واقعا کارما وجود داشته باشه و کاش یه روزی نابودیش رو ببینم

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

کی ؟چیکارت کرد؟کامل ترین توضیح بده

یه حروم.زاده ۱۴ سالم بود وارد زندگیم شد من اولین تجربم بود و هیچی راجب دوست داشتن و عاشقی نمی‌دونستم گولم زد و نابودم کرد الان بعد چندین سال وقتی مرور میکنم اون روزارو قلبم میاد تو حلقم و بدنم بی حس میشه اون زمان با اینکه سنم کم بود بعد ضربه ای که خوردم واقعا انگار ده سال بزرگتر شدم و همیشه با خودم میگفتم کاش می‌تونستم هرچی داشتم رو میذاشتم وسط و دخترای ساده و کم سنی که مثل من بودن رو آگاه میکردم تا کسی اینجوری زندگیو ازشون نگیرع 

یعنی چی ابروتو پیش خانواده ات برد؟ یعنی اونا فهمیدن وکاری نکردن ؟؟

 از یه تایمی به بعد من خیلی اذیت میشدم و شبا تا صبح گریه میکردم یه شب مامانم اومد پیشم بغلم کرد و من همه چیو براش تعریف کردم خیلی پشتم بود مامانم واقعا ممنونم ازش اما وقتی تنها میشم و بهش فکر میکنم واقعا شرمنده میشم 

از یه تایمی به بعد من خیلی اذیت میشدم و شبا تا صبح گریه میکردم یه شب مامانم اومد پیشم بغلم کرد و من ...

کاش ازش شکایت میکردین ....شرمنده نشو اصلا به گذشته فک نکن سعی کن زندگیتو بسازی

یه حروم.زاده ۱۴ سالم بود وارد زندگیم شد من اولین تجربم بود و هیچی راجب دوست داشتن و عاشقی نمی‌دونستم ...

چقدر شما و من سرنوشت مشابهي داريم. منم مثل شما ولي هيچوقت قرار نذاشتيم همونديديدم فقط تلفني 

تهذيدم ميكرد كه به خانوادت ميگم بامني انقدرررررررر اذيت شدم

بار اخرمه داشت ميومد در حياتمون اذيت كنه تصادف كرد كرد شب روزم شده بود اه و ناله

کاش ازش شکایت میکردین ....شرمنده نشو اصلا به گذشته فک نکن سعی کن زندگیتو بسازی

مامانم آدم فرستاد سر وقتش 

اما گفت اگر شکایت کنیم باید یکسره تو دادگاه باشی و روحیت خراب تر میشه اما تموم تلاشش رو کرد که منو ازون شرایط بیرون ببره 

بمیرم برای خودم و مامانم که چقدر تنها بودیم و سختی کشیدیم مدام پیش روانپزشک و تراپیست اما فایده ای نداشت من هنوز بعد هفت هشت سال خواب اون لعنتی رو میبینم و گریه میکنم 

چقدر شما و من سرنوشت مشابهي داريم. منم مثل شما ولي هيچوقت قرار نذاشتيم همونديديدم فقط تلفني تهذيدم م ...

خداروشکر که هیچوقت ندیدیش

کاش منم همینجوری بودم 

کاش به منم فقط آسیب روحی وارد میشد

مامانم آدم فرستاد سر وقتش اما گفت اگر شکایت کنیم باید یکسره تو دادگاه باشی و روحیت خراب تر میشه اما ...

الهی عزیزم😢😭😭ولی سعی کن یه مهارتی یاد بگیری کلا خودتو مشغول کن وسعی کن اصلا به گذشته ف‌ک نکنی اونم حتما تاوان کارشو میده نگران نباش

الهی عزیزم😢😭😭ولی سعی کن یه مهارتی یاد بگیری کلا خودتو مشغول کن وسعی کن اصلا به گذشته ف‌ک نکنی اون ...

من کلا خیلی ازون دوران فاصله گرفتم خیلی عوض شدم و تغییر کردم و سرم گرمه 

اما چند وقت پیش دفتر اون زمانم رو پیدا کردم و دیدم توش ریز ریز جزئیات آشنایی‌ام و اینکه ولم کرده رو نوشته بودم 😭😭😭با همون سادگی و لحن بچگونه 

دلم سوخت برای خودم امیدوارم تاوان بده 

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
توسط   zariqwp  |  13 ساعت پیش
توسط   bff_  |  1 روز پیش