الان که دارم اینو برات مینویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمیدونم تا کی رایگان بمونه! من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفهای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تکتک مشکلات رو گفت و راهحل داد.
خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همهش رو درست کردیم!
می دانی؟! یک وقت هایی باید روی یک تکه کاغذ بنویسی تعطیل است، و بچسبانی پشت شیشه افکارت. باید به خودت استراحت بدهی، دراز بکشی، دست هایت را زیر سرت بگذاری، به آسمان خیره شوی :) و بی خیال سوت بزنی. در دلت بخندی به تمام افکاری که پشت شیشه ذهنت صف کشیده اند،آن وقت با خودت بگویی بگذار منتظر بمانند....
اگه متوجه بشم همسرم همچین کاری میکنه ، اول یکم با خودم خلوت میکنم که اگه عصبی ام بتونم ارامشم رو بدست بیارم و کنترل ذهنم رو بدست بگیرم و با مشاور حرف میزنم یا 1480 مشاور تلفنی رایگان . که دقیقا باید چطور بر خورد کنم؟
دارع قلبم میوفته از سینه، وزنه چشمات بدجوری سنگینه، جوری کع انگاری دوتا پام روی مینِ😜 شاید اصلا خدا بخشید،دیگه مرگ بر گفتنامونو نشنید:)احتیاج دارم به طُ،، به گفتن از حالم به طُ انقد دسته گل آب بدیم، بگن نه تو آدم بشویی نه من آدم بشو..احتیاج دارم بریم، یه ماه شمال باشیم بعد از جنوب درایم:))اصلا احتیاج دارم دیگه بریم نیایم..یه چند ماه از زندگی رسید نخوایم .. احتیاج دارم بهم اعتماد کنی بدون امضا، همین،،،،بهت همه گندامو بگم بشنوی و یه دونه چرا نگی احتیاج دارم بگی حق نداری بری، وایسا باهم بریم،،بگی مراقب باشم موقع رانندگی:)) تو رو جای خدا نه، تو رو بعد از خدا من، قدِ عشقای عالم میپرستم، میپرستم..دلم قرصه وقتی یه کوه میذاره دست تو دستم(بابا♥) تو شخصی ترین حریممی ، افراطی ترین عقیدمی ، انگیزمی ، بیشتر از یه نیممی ، دلیل اینکه الان منطقی امی ، همیشه چپه سینمی ، میتپی♥
الانکه همه بروسلی بشن ولی توشرایطش بودن نهایتا دوروز،اخم و بحث بعد هیچی لال ادامه میدیم ب ...
آخ گفتیییییییییی
گاه دلم میگیرد، از حرف هایی که در شانم نیست، از صداقتم که هیچکس لایق آن نیست...گاه دلم تنگ میشود، برای وعده هایی که میدانستم نیست، اما برای دلخوشیم کافی بود...گاه دلم میگیرد از سادگی هایم،. گاه دلم میسوزد برای وفاداری هایم...گاه دلم میسوزد برای اشکهایم،.گاه دلم میگیرد از روزگاری که در آنم... انقدر صبور بوده ام ، آنقدر تحمل کرده ام ، که خستگی های عمرم روی قلبم سنگینی میکند، هیچکس هم مدال افتخار صبوری بر گردنم نیاویخت ،،، من فقط گرفتار یک عادت لعنتی شدم که در چشم دیگران وظیفه ای بیش نبود، و چقدر دیر فهمیدم صبوری که از حد بگذرد باران حماقت بر سرت آوار میشود..................این نبود آنچه در انتظارش بودم💔