داداشش با خونوادش از تهران اومدن خونشون
بعد ابجیم ساعت ۱۲ ظهر زنگ زد بیا خونمون تمیزکاری کن من با جاریم میرم خرید منم رفتم دو ساعت هی جارو میکردم تمیزکاری ابجیم دیر اومد ابگوشت تو زود پز سریع پختیم بعد همون لحظه اومد نشست غرغر کرد چقد دیر پختی از صبح چ غلطی میکردی ب ابجیم جلوی همه خونه هم ساکت بود ابجیم هیچی نگفت من و داداش کوچیک بودیم داداشم شب خونش خوابیدع بود بعد ب داداشم گفت چرا صبح نرفتی نون بگیری داداشم گرفته ک مهمونه هی به داداشم میگفت حیف نون بی عرضه داداشم ساکت میخندید بعد گفتم کل ماه رمضون ارمین بهتون نون گرفتی امروز نگرفته گفت برو برو نون هاتون توگونیه نون خشکه ببر خونت ده بار گفت منم جلوی همه گفتم اون ب درد خودت میخوره باز رفت نماز بخونه ب ابجیم میگه کو جانماز ده تا جانماز تو خونس تو جانماز جمع میکنی قرآن جمع میکنی دین و جمع میکنی بت صدای بلند مثل پیرمردا غرغر میکرد باز ابجیم رفت شیر آب باز کرد سرش داد زد شیرآب و اروم تر باز کن باز شوهر ابجیم لیوان رفت بشوره من جمع کردم ب ابجیم میگفت ی نون نمیپزی چیکار میکردی بلد نیستی بگو خودم می اومدم میپختم باز در قابلمه باز کرد محکم بست منم زنداداشش وایساده بود گفتم حالا دهنشو ک نمیبنده گفت ب تو چه فضولی نکن همش تو زندگیمون دخالت میکنی گفتن دهنتو ببند ده بار با صدای بلند گفت گمشو از خونم بیرون گفتم برو ب درک با خونت بخاطر خواهرم اومدم هی گفت گمشو گمشو باصدای بلند و حرکت دست منم چادر مو برداشتم گفتم مرتیکه عوضی از پله ها میرفتم پایین باز داداشش گفت بیا بالا پری خانوم گفت ما بزرگتر بهمون چیزی بگه ما ساکتیم بابات ب من چیزی بگه ساکتم گفتم بابا هیچوقت ب کسی توهین نمیکنه اینجور ادمی نیس ب مهمونش چیزی بگه شوهر ابجیم اومد دم پله منو بزنه داداشش گرفتش گفتم بابا بالا سرت نبوده ادبت کنه گفت برو گمشو مارمولک چندش گفتم قیافته عوضی بناست شمشه شو برداشت اومد تو کوچه فحشش دادم فرار کردم