روز عید نامزدم گفت بریم بیرون چون برام عیدی نیاورده بودن گفتم نمیام حوصله ندارم با اصرار زیاد مجبور شدم بگم دلیلشو ک شبش گفتن میخوایم عیدی بیاریم یعنی قشنگ مشخص بود ک نمیخاستن بیارن و بخاطر اینکه به روشو آوردم اومدن چون چیز خاصی هم نیاوردن شیرینی و میوه و یه چادری و این یکی خیلی برام جالب بود (یکی از لباس هایی ک دوران عقد تازه خریده بودم و مونده بود خونشون با خودشون بعنوان عیدی آوردن!) مواد غذایی هم در حد یه کاسه برنج ، خیلی بهم برخورده حس میکنم هیچ ارزشی برام قائل نشدن و بهم بی احترامی کردن چون عید نوروز هم سر مشکلی ک نامزدم ناراحتم کرده بود و بحث پیش اومده بود برام عیدی نیاوردن یعنی گفتیم احتیاجی نیست بیارید ک اونام قبول کردن. خیلی دلم ازشون پره مخصوصا از مادرش چون میدونم همه کاره اونه، نمیدونم اینا ک تو دلمه چیکارشون کنم به نامزدم بگم یا چجوری باهاشون رفتار کنم چون میدونم ناراحتیم تو رفتارام باهاشون تاثیر میذاره