آخه اون از مرده میترسید آمبولانس میدید فرار میکرد الهی بمیرم الان ک اینو مینویسم یاد ترسش میفتم چشام خیس میشه اشکم میاد میدونم افسردم ولی اینکه عشقه من پاره تن من از هرچی میترسید سرش اومدوالان فقط ی اسکلت زیر اون سنگ لعمتیه دیوونم میکنه میخام پیداش کنم ارومش کنم بگم مدرسه هر روز میرم پیشش میگم ببین من هستم نترسی ...حالا اگه بتونم ببینمش میتونم ارومش کنم اون همیشه تو غماش با من حرف میزد الان تک و تنهاس