زنگ زدم شوهرم حالشو بپرسم او تهران هست من اومدم شهرستان یه خونه دیگه داریم بعد گفت دارم میرم پیش بابات منم گفتم دست خالی نری ها اونم گفت میخوام مرغ بگیرم بابات گفته رغالم و نون هم نداریم سر راه بگیر منم گفتم دستش درد نکنه البته اینا رو داشتیم با شوخی و خنده میگفتیم اونم به بابام یه حرف بد زد منم گوشی رو قطع کردم گذاشتمش تو بلک لیست الانم دارم از ناراحتی دارم سکته میکنم چطور جرات کرد اون حرف رو به بابا جونم بزنه حس میکنم دارم خفه میشم نمیدونم دیگه چکار کنم اگه دستم میرسید خفهاش میکردم فکر کرده با شوخی میتونه توهین کنه واقعا ازش عصبانی هستم نمیدونم مغزم قفل کرده خواستم زنگ بزنم مادر شوهرم بهش بگم پشیمون شدم زنگ زدم بابام کلی قربون صدقش رفتم ولی هنوز یه بغض تو گلوم هست حس میکنم دارم خفه میشم
دیروز شیطان در گوشم زمزمه میکرد:در این طوفان نمیتوانی دوام بیاوری امروز من در گوش او زمزمه کردم : *****"من خود طوفانم "*****
باید بهش جدی بگی بدت اومده.بایدباهاش حرف بزنی بگی دلگیر شدی.وقتی اومد خونه بهش بگو احترام ب خانوادم خط قرمز منه!همونطور ک من احترام میذارم توهم باید بذاری.
باید بهش جدی بگی بدت اومده.بایدباهاش حرف بزنی بگی دلگیر شدی.وقتی اومد خونه بهش بگو احترام ب خانوادم ...
خودش میدونه برای خودشم خانوادش خط قرمزشن هیچ وقت به خانواده های همدیگه بی احترامی نمیکنیم نفسم بند اومده وقتی یادم میاد به بابام چی گفته تا دو روز دیگه شهرستان نمیاد ده روزه ندیدمش ولی دیگه دوست ندارم برگرده میترسم بره اونجا ناراحت باشه بابام بفهمه از هم ناراحتیم دلگیر بشه
دیروز شیطان در گوشم زمزمه میکرد:در این طوفان نمیتوانی دوام بیاوری امروز من در گوش او زمزمه کردم : *****"من خود طوفانم "*****
چی گفت🥺🥺🥺 منم همین طورم ینی واقعا این شوهرا خیلی نفهمن
نمیتونم بهش فکر کنم برام سخت بود بگم تو تاپیک گفت دور از جون بابا دور از جون بابام دستش بشکنه من قربون دستاش بشم طاقت ندارم خار تو دستش بره خیلی دلگیرم
دیروز شیطان در گوشم زمزمه میکرد:در این طوفان نمیتوانی دوام بیاوری امروز من در گوش او زمزمه کردم : *****"من خود طوفانم "*****
گلم اینجا میگم پسرم سه سال و دوماهشه هنوز درس حرف نمیزنهبی اندازع شیطونهخودم پول ندارم.شوهرم اعتقادی به دکتر برااین قضیه نداره و منو محکوم میکنه.دلم میخواد بمیرم ولی این بچه سالم باشه و سالم زندگی کنهقسم میخودم چیزی براخودم نمیخوام