۲۶ سالمه ۵ ساله عروسی کردم.اخلاقم خوبه بد نیست و ب خودم میرسم چهره و اندام خوبی دارم .مهربونم صبورم قانعم زرنگم کاری و ... لوس نیستم ازار اذیتی ب کسی ندارم غر نمیزنم همیشه سعی میکنم شاداب و پر انرژی باشم.فضول و حسود و کلا خصوصیات بد افتضاح ندارم.
خعیلی هوای شوهرمو داشتمو دارم بغلش میکنم ابراز علاقه میکنم بهش همیشه وقتایی ک پیشمه لبخند و انرژی مثبت تو صورتممیارم ک حالش خوب باشه نمیدونم غذای مورد علاقه و کارایی ک دوست داره و ... .اما اون خعیلی پسم میزنه از هر لحاظ بهم محبت نمیکنه هیچ.گاهی وقتا علنا این کارارو جلو بقیه هم میکنه ب قرآن اذیتی ندارم .حالا بماند چ قدر اذیت و آزارم میده و ... .واقعا خسته شدم از این همه پس زده شدن تحقیر شدن کوچیک شدن حس میکنم دیگ غرور و اعتماد ب نفسی ندارم حس میکنم چیزی دیگ ازم نمونده .من الان فقط دلم ی بغل میخواد ک فقط سرمو بزارم رو شونش ک بدونم کسی هست.خعیلی تنهام.بچمم نا ارومه.و همش جیغ و گریه.
منحتی اجازه گریه کردنو ... هم ندارم.