الان میخواستن برن بیرون اومد اینجا
منمتو پذیرایی نشسته بودم
بی اجازه رفت تو اتاقم تو وسایلم گشت سنجاق سینمو برداشت به مانتوش وصل کرد بعد اومد بی هیچ حرفی بی هیچ اجازه ای از در رفت بیرون ولی تو حیاط بود بهش گفتم فاطمه مراقب باش سنجاقه خراب نشه
اخه خیلی دوسش دارم از طرفی کادو دوستمه از طرفیم ظریفه گفتم شاید تو باغ گیر کنه با شاخه ای یا چیزی
بعد اونم اومد پرتش کرد سمتم مامانم گفت چرا نمیبریش گفت ولش کن بزار خراب نشه
کارمن زشت بود یا اون؟