2777
2789
عنوان

برخورد من با خواهر شوهر

| مشاهده متن کامل بحث + 613 بازدید | 57 پست

بعدش مامانم عصبی بم گفت چرا اونجوری برخورد کردی خب ببرش هم مگ چی میشه

گفتم نمیخام مگ من برم خونشون  دست میزنم به چیزی؟

حالا اون بی اجازه وسایلمم برداره

از طرفیم از ی چیز دیگ ناراحت بود هرچی من میگیرم میگ منم از اون میخوام اما ۶ ماهه نامزدم حتی واسه تبریکم ی روسری سادهدهم بم‌کادو نداده

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

یبار عروسیمون تو اتاق من بود موقعی که نامزد بودن رفتنی گفتی فاطمه من از کمدت یچیزی برداشتم ببخش گفتم چی😐گفتم بعدا میفهمی بعد چند سال هنوز نفهمیده منظورش  چی بود چون همش کتابام بود چیز دیگه نبود که

hasti😛😎🐍ببخشید درخواست دوستی جدید قبول نمیکنم 💔ممنون میشم درخواست ندید تا شرمنده نشم😘❤باردار نیستم تیکر رسیدن به هدفم هست دوستان ❤💃                                                        احساس میکنم یک فضانورد تو اقیانوسم!!!🙂🙃

کار اون 😒

شما چه جوری رفتار میکنید با خانواده شوهر که آنقدر باهاتون راحتن ، من مادر شوهرم میاد خونمون بدون اجازه تو هیچ اتاقی نمیره یا حتی در یخچال فریزر باز نمیکنه 

تو یادت نیست ولی من خوب به یاد دارمبرای داشتنت  دلی  را به دریا زدمکه از آب می ترسید
انقدر خواهر شوهرمو خر کردم هی گفتم خوشگل خسلی خوشگلی . خرررررر شد باهام خوب شده🤮🤢

من خیلی بد اخلاقه اونقدم حسوده اصلا دوس ندارم بیینمش

چیزی میگیرم‌میخواد سکته کنه تادلنگه همونو میخره

کار اون 😒 شما چه جوری رفتار میکنید با خانواده شوهر که آنقدر باهاتون راحتن ، من مادر شوهرم میاد خون ...

بعضیا کلا نفهمن هرطور ک رفتارکنی بازم شعور ندارن

همسرمهربونم💏چهل سال بعدجلوی آینه موهایم را شانه کنم..👵روسری آبی ام را بپوشم وآرام آرام بروم توی آشپزخانه..نگاهت کنم و بگویم :دیدی گفتم میان ..لبخند بزنی☺بگویی : چقدر قشنگ شدی😍یاد وقت هایی بیفتم که جوان بودم.👩ناراحت شوم که پیر شده ام 👵..زشت شده ام ..و تو باز بگویی با موهای سفید بیشتر دوستت دارم👵و من مثل بیست سالگی هایم ذوق کنم😍سر بزنم به قیمه ای که برای بچه هایمان پخته ام ..🍲بعد تو از نوه ی آخرمان بگویی.بگویی این فسقلی عجیب شبیه تو شده..من برایت چای بریزم.☕بچه هایمان بیایند.مدام بگویم :قند نخور آقا.چایی داغ نخور .. بذار سرد شه..تو لبخند بزنی☺من مثل چهل سال پیش شوم و جلوی بچه هایمان سرم را روی شانه ات بگذارم ..💑نوه هایمان را بغل کنیم .👶دخترهایمان سالاد درست کنند و غذا بیاورند ..پسرها سفره بیاورند و بشقاب بچینند..پسر اولمان بگوید :هیچی دستپخت تو نمی شه مامان..عروسمان خودش را برایش لوس کند و بگوید:پس دستپخت من چی ؟!پسرمان نازش را بکشد😍ما از حال خوششان ذوق کنیم ..زیر گوشت بگویم : مرد زندگی بودن را از خودت یاد گرفته.❤باز هم نگاه های مهربانت.👀و باز هم درد زانوهایم یادم برود ..بچه ها بروند خانه هایشان ..ومن از خوشحالی ده بار بمیرم که چهل سال است تو را دارم ..💏
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز