وای من بچه بودم با دوستم فاطمه داشتیم بازی میکردیم
سهیلا دوستم و دختر خالش گفتن بیاین بریم خونمون خاله بازی
ما رفتیم
داداشش فک کنم اون موقع راهنمایی بود با پسر خالش اومدن گفتن ماهم بازی
بیاین دکتر بازی
ما گفتیم باشه
خیلی کوچیک بودم
بعد گفت لباساتونو در بیارین من زبل تر بودم فهمیدم فرار کردم دنبالم افتادن نتونستن بگیرن منو ولی متاسفانه به دوستم تجاوز شد
خون بالا اومد
اه اعصابم بهم ریخت