مادرم از اون وقتي كه به دنيا اومدم همش يادمه حق صحبت كردن بهم نميداد تحقيرم ميكرد اجازه ورود به جمع نميداد حتي چندين بار نفرينم كرده تو جمع حالا هم با يه بچه رفتم خونش ديروز به خاطر خواهر زاده اش بهم هر چي از دهنش در اومده گفته آخر هم گفته حق نداري پاتو بذاري اينجا البته اين حرف رو تقريبا هر سري كه برم ميگه واقعا ديگه خسته شدم به هيچكس هم كه نميتونم خرف دلم رو بگم
چیکارت داره خب
اینکه بیشتر شبیه نامادری بود
شاید چیزی بهش گفتی اون حرکتو میکنه
وای چرا ایجوریه؟؟مگه چیکارش کردی؟
چندسالته؟؟؟چرا باهات مثل بچه رفتار میکنه
هستن مادرایی ک حق زندگی رو از بچه هاشون میگیرن و اونارو کوچیک میشمارن و بهشون غصه میدن متاسفانه
خب نرو خونش
خودیتو ناراحت نکن خوب نرو خونه شون تا دلش تنگ بشه برات آخر از کاراش پشیمان میشه
به بچه ي خواهر زاده اش بيشتر از بچه ي من محبت ميكنه دختر خالم بيشتر از من خونه ي بابامه خودشم دست و به سياه و سفيد نميزنه مادرم براي خودش و شوهرش همالي ميكنه سه بار خواستم برم خونشون عيد ديدني مامانم به خاطر اينكه اون به زحمت نيافته هر سري منو از جلو خونشون برگردونده
عجیبه یعنی بچه خالت رو به تو ترجیح داده!!! . بنظر منم نرو یا خیلی کم برو . ولی مادره و احترامشون واجب
ديروز بهم بدترين حرفها رو زد حرفهايي كه حتي اينجا گفتنش هم برام سخته 😭
ديار آفتار باورش هم براي خودم سخته كه اونو به من ترجيح ميده
بیا خونه ما من خواهر ندارم میشی خواهر راحت میشی
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیستتاپیک های به روز شده
40 ثانیه پیش
41 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
