چرا از خونواده شوهر ی غول میسازید؟؟؟؟

اگر نظر شما اينه پس عروستون هم ميتونه از مادر شما هم به عنوان مادرشوهرش شاكي باشه و كل اين حرفها رو كه تو اينجا به مادرشوهرها ميكن به مادرتون بگن درسته؟يا شما خودت خواهرشوهر يا جاري هستي پس بايد قبول كني كه شما هم مثلا دورو و بدجنس هستين

اينجا اكثريت مادر شوهر رو مادرفولاذره ميدونند اگر بخوايم حرفشًن رو قبول كتيم تمام مادرهاي ماها كه مادرشوهرند پس بدجتس و خونه خرابكن هستن

دقيقا من اينو همه جا گفتم تو اطرافم از فاميل و دوستانم هر عروسي كه از خانواده شوهرش ميناله خودش بيشتر مشكل داشته مثلا دوست بيست ساله من همه جور رفتاري با خانواده شوهرش كرده بعد مياد ميناله كه مادرشوهرم محلم نميده به اونيكي جاري ام بيشتر اهميت ميده بينمون فرق ميزاره بعد بهش كه ميگم رفتارهاي خودتو ببين ميگع نخير من خيلي هم خوب بودم باهاش ايكاش همه عروسها مثل من بودن در حاليكه من ديگه از نزديك رفتارش رو ميديدم

همه خانواده ها که مثل هم نیستن اینجوری قضاوت میکنی من با خواهر شوهرم اکی هستیم جاری هم ندارم ،پدر شوهرم همیشه به خاطر رفتارای زنش ازم عذر خواهی میکنه پیر مرد همیشه شرمندس 

مادر شوهرت برا اولین بار بیاد خونت بهترین پذیرای بکنی موقع رفتن بگه فکر نکن پسرم اومده تو رو گرفته همه چی تموم شد تو هنوز یه غریبه ای برا پسرم اصل کاری منم ،چی کار میکنی ؟بازم این حرفارو میزنی؟

ببين من هيچوقت با يه جمله در مورد كسي نميتونم قضاوت بكنم مثلا همين دوست صميمي خودم رو از روز اول عروسي همه چي رو ميديدم حالا جالبه اونم مياد دقيقا يك جمله ميگه همه حق رو به اون ميدن مثلا مياد ميگه مادرشوهرم همه كارواسه جاري ام ميكنع بچه اشو نگه ميداره محل من نميده همه هم ميكن ولش كن لياقتش همون جاريته نميدونم كفتار پير دنبال تفرقه بين بچه هاشه اما دقيقا نميگه كه چي شده كه به اينحا رسيده مادرشوهرم محل من نميده

من خودم از يك فرهنگ متفاوت وارد يه خانواده بسيار سنتي و مذهبي شدم اصلا هم شبيه اشون نشدم پوشش و ازادي هاي خودمو دارم منم تحصيل كرده ام همين الانم دارم تلاش ميكنم براي دكترا اما خانواده شوهر رو با تمام فرقهاش پذيرفتم گفتم عروس ما هم تو خانواده ما تمام رفتارها باب ميلش نيست بايد پذيرفت و كنار اومد مثل خانواده خودمون من خودم شش تا جاري دارم با همشون هم خوبم كاملا هم از نظر طرزفكر و پوشش و فرهنگ متفاوتم باهاشون

اشتباه من اونجا بود که خواستم مثل اونا بشم فرهنگ ما هم خیلی متفاوت بود،مثلا خواستم صمیمیت ایجاد کنم ،هر کاری کردم هر چی محبت کردم مادر شوهرم توقش رفت بالا 

بیست ساله عروسشم ، الان دیگه قبول کردم مادر شوهرم بیماره

نبخدا من اینطور نبودم هیچ وقت ، ببین توی اولین برخوردا خواهر همسرم به من گف این روسری که سرته من باهاش سفرمو تمیز میکنم 

من چیزی نگفتم بش ناراحتم نشدم اون موقع ، خب واقعا من چکارش کردم چه بی احترامی انجام دادم ، اصلا مگه چقد ما همو دیده بودیم دفعه دوم یا سوم اونم در حد یکی دو ساعت اینا بود

ببه عزیزم میدونم بعضیا خودشون با طرف مقابلشون مشکل دارن