از زندگیم عقبم... پر از ناامیدی... همه فکر میکنن خوشبختم...ولی داغونم پر از حسرت و وقت از دست رفته ام .. خواسته هایی که وقت رسیدن بهشون تموم شده... همه امکانات فراهمه... واقعا همه چی!!! همه چی برای یه شروع دوباره فراهمه... هرچیز مادی که دوست داشتم رو تقریبا دارم... فقط دارم تفریح میکنم... هرروز خرید هر روز دور دور ... از این پاساژ به اون پاساژ از اون کافه به این کافه... از این رستوران به اون رستوران... و هر مکان تفریحی دیگه... هرروز با دوستام... همه فکر میکنن این خوشی های مادی خوبه و حالمو خوب میکنه ولی همش فقط ی مسکن فقط ی لحظس... پر از غمم... فکرم صد جا هست ، فقط دارم به خانوادم دروغ میگم... به همه! از طرفی هم عاشقم و کلا نمیتونم فکرامو مرتب کنم... فقط ادعام!!
مثل روز روشن قرار نیست به خواستهام به جایگاهی که میخوام باشم برسم!!!