منم شده بودم سنگ صبور نازنین عزیزم
و واقعا دلم میخواست کاری از دستم بر بیاد ولی افسوس...
گوش میکردمو اونم همه چیزشو میگفت و تو بغلم گریه میکرد...
فکرم : آنید کاش میگفتی پسره رو ول کنه
حالا ک اینقدر اذیتش میکنه
*نه..چون دوسش داره،این حرف بی فایدس
گفتم ک...وقتی یکی قَدرتو ندونست،جمع کنو برو..حتما یه روزی یه جایی یه ساعتی دلش واست تنگ میشه
ولی
ولی
اگر نتونستی و بازم کنارش موندی،من درکت میکنم :))
پس هیچی نگو.بذار خالی بشه...