نیلوفر:متنفرم از اون پسری ک بهش اعتماد کردمو دلمو تنمو بهش دادم..گفت دستتو بگیرم گفتم باشه عشقم.گفت مشروب بخوریم گفتم باشه عشقم.گفت سیگار بکشیم گفتم باشه عشقم.گفت تنتو میخوام گفتم باشه عشقم
چطور بعد این همه کاری که واسش کردم منو گذاشت و رفت.مثل دستمال کاغذی شدم
بعد از اون دیگه ضعیف شدم و خودمو باختم
من هیچوقت نجنگیدم هیچوقت به خودم رحم نکردم یه ادم وحشی شدم که نه صبر واسم مونده نه امید
من هیچوقت جرئت نه گفتن رو نداشتم
دلم میخواد بمیرم
من جرئت زندگی کردن رو ندارم
جرئت جنگیدن رو ندارم
میخوام بمیرم
منم بغلش کردمو نزدیک به دوساعت گریه کرد و صحبت کردیمو یک سری چیزا رو بهش گفتم
بعدش هم کمی اروم شد و رفت..
هعیییی امان...امان از تسلیم شدن...
در برابر کسی تسلیم نشو عزیزم....ولی اگرم شدی،من درکت میکنم :))