2777
2789
مگه میشه رمانه

واقعیته

شغل مردم من جان دادن است            جان دادن در جاده های ناهموار.          جان دادن در ته دره ها.    جان دادن در هوتک ها.    جان دادن در شکم تمساح ها.    جان دادن درمیان دود گازوئیل ها.     جان دادن در میان انبوهی از رگبار گلوله ها.     شغل مردم من جان دادن است 🙃

اره دیدم

اابته خواب دیدم 

با دوستم دعوام شده بود

خیلی حرص خوردم از دستش

شب دعوامون خواب دیدم با کراشش سر سفره عقدن

منم دارم قند میسابم

بعد عاقد خوند

کراشش گفت نه

از فرط خنده از خواب پریدم

هنو یادش میافتم جرواجر میشم😂😂😂

smooth like butter😁🧈 ......... we dont need permission to dance👀💛🎶 ...army blink .. vkook jennlisa ... 💜

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

منم چشمم به دسته گلم و چادرم میوفتاد قلبم آتیش میگرفت با اینکه خودم به هم زدم نامزدی رو خواستم ببر ...

مال من پسره دوست صمیمی شوهر خاله ام بود ب شوهر خاله ام گفتم گل ببر جلو در خونشون گفت ولش کن مهسا برن گم شن بنداز اشغالی دوست ندارم ریخت پسرو دوباره ببینم

خب شما مشکل خانواده بود من مشکل خود اقا بود دلم خیلی شکست

عیبی نداره عشقم مهم الان که خوشبختی ولی حست کامل درک کردم 

فقط 11 هفته و 1 روز به تولد باقی مونده !

1
5
10
15
20
25
30
35
40

تاریخ۱۴۰۴/۰۳/۰۲ بیبی چکم مثبت شد 🥰۱۴۰۴/۰۳/۰۳ جواب آزمایشم با بتا ۱۶۰۰ مثبت شد مامان جون نمی‌دونم دختری یا پسر ولی منو بابا عاشقانه دوست داریم و از حضورت خوشحالیم 😘۱۴۰۴/۳/۳۱ رفتیم سونوگرافی خدارو شکر قلبت تشکیل شده بود😍۱۴۰۴/۰۴/۱۸ واسه اولین بار صدای قلب کوچولوی شنیدم  🤩۱۴۰۴/۴/۲۳ رفتیم انتی بابا کلی ذوق کرد از دیدنت و توهم حسابی شیطنت و دلبری میکردی دستای کوچولوت تو دهنت بود و دکتر احتمال داد یه پسر ناز باشی😍۱۴۰۴/۵/۲۰ اولین ضربهات مثل نبض حس کردم عشق مامان 🥰۱۴۰۴/۰۶/۰۵ رفتیم آنومالی ماشاالله خیلی شیطونی مامانی همش داشتی میچرخیدی دوست داشتم ساعتها به صفحه مانیتور نگاه کنم و ببینمت خانم دکتر گفت یه پسر نانازی 🥰۱۴۰۴/۰۶/۱۳ اولین خریدت کردیم دوتا زیر دکمه کوچولو بابا همش میگه این خیلی برات بزرگه 🤩۱۴۰۴٫۰۷/۰۲ وقتی بابایی دستش رو شکمم بود یه لگد محکم زدی بابایی کلی خندید و ذوق کرد برات ❤️ ۱۴۰۴/۰۷/۰۳ پریشب با دیدن خون یه شوک بهم دادی مامانی اونجا احساس کردم یه تیکه از وجودمی و چقدر بهت دلبستم من گریه کردم و بابایی خیلی نگرانت بود رفتم دکتر و گفت نیم سانتی دهانه رحم باز شده و باید استراحت کنم 😢۱۴۰۴٫۰۷٫۱۵ امروز اتفاقی فهمیدیم بابایی از یه آهنگ خارجی خوشش میاد توهم خوشت میاد و هروقت اون آهنگ میذاریم کلی تکون میخوری منو باباییم دستمون میذاریم رو شکمم و دوتایی از شیطنتات کیف میکنیم راستی اسمتم انتخاب کردیم قلب مامان  ❤️

من شنیدم . مامان بزرگم 9 سالش بوده عقدش بوده خودش در جریان نبوده خوشحال بوده که جشنه و همه بچه ها هستن میره تو حیاط با بچه ها تو حوض آب بازی باباش میاد کتک زنان میبرتش خانما لباس خوشکل تنش میکنن و دعواش میکنن میشوننش پا سفره عقد تا عاقد ازش میپرسه میگه من عروس نیستم من اشتباه آوردن هرچی بهش میگن قبول نمیکنه و گریه و جیغ و کتک کاری و . . عاقد میگه چموشه و وقتش نیست پا میشه میره خانواده دومادم ی گردنبند بهش میدن نامزدش میکنن میرن دو سال بعد میان عقدش میکنن 13 سالگی بچش بدنیا میاد 

 
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز