من ازدواج اولم همینطوری شد ،قیل از عقد ،سر سفره هنوز خطبه رو نخونده بودن بهم گفت خفه شو ،زر نزن ،دهنت رو ببند ،هنگ بودم واقعا ،اگر از ترس آبرو نبود همون موقع میگفتم نه که بعدش به ماجرای جدایی نرسه و اینهمه روح و روان خودم و خانواده ام آسیب نبینه
هنوز به خودم لعنت میفرستم که چرا اون روز نه نگفتم