با دخترعموم دعوا میکردیم موهای همو میکشیدیم بعد اون میگفت تو ول کن من میگفتم تو آخر سر میگفتیم باهم ۱.۲.۳ دل میکردیم باز شروع ب زدن هم میکردیم بعد هرکدوممون یه گوشه نفس زنان و قرمزه شده جنگی میافتادم.
یکی نبود جدامون کنه مینداختن تو اتاق میگفت انقد هنو بزنید سیر شید