خانومایی که با خانواده شوهر یه ساختمونن بیاید

من که شرط ازدواجم بود و خیلی خوشحالم که با اینکه ۱۸ سالم بود عقد کردم عقلم به اینجا رسید که در کنار اینکه بگم خونه داشته باشه بگم کنار مامانت نباشه!!!!!

اره عزیزم پسرم اسفند ۱۱سالش تموم میشه

۷سالم با خانواده شوهر زندگی کردم تو ی ساختمون 

خیلی هم عالی بودیم ..بخاطر شرایط شغلی همسرم 

از شهرستان اومدیم تهران .

من کارای اونا رو هم انجام میدادم.بیشتر وقتا شام نهار کنار هم بودیم .پدر شوهرم وقتی از سر کارمیومد مستقیم میومد خونه ما😂😂داد مادر شوهرم در اومد ی بار گفت ینی چی این چ کاریه ..گفت از بس تو غر میزنی خونه نمیام🤣🤣

من اینجور نیستم فکر خودمو در گیر این چیزا کنم.عصاب خودم داغون میشه.وقتی شوهرم خوبه باهام وقتی بهمون میرسه مگه مرض دارم بیام الکی دردسر درست کنم

الانم گاهی وقتا از شهرستان میان خونمون دو هفته میمونن..دلم خیلی تنگ میشه 😕

حتما خوبن که تا حالا ناراحت نشدی

برای من که هر لحظه میخواستن به یه نحوی بین ما رو خراب کنن

ن همیشه هم خوب نبودن .مادر شوهرم گاهی وقتا داستان درست میکرد 😑😬 یا منوضایع میکرد 😂😂جلو همه 

منم پرررررو بودم .اصلن برام مهم نبود .وقتی سکوت میکردم یا مثلن میگفتم اره مامان راس میگع مادر شوهرم از خجالت آب میشد 😂😂این وسط پدر شوهرم همیشه طرفدار من بود .با اینکه مشگلاتی منو مادر شوهرم داشتیم باهم ولی من همیشع سعی کردم ماجرا رو جوری حل کنم ک بهشون توهین نکرده باشم .میزاشتم پای دلسوزی مادرانه .

یا همسرم همیشه میگفت مامانم کم عقله چیزی نگو 

حالا که چند ساله اومدیم تهران خیلی دلتنگی مارو میکنه مادر شوهرم .میگه قدرت ندونستم😂😂

وقتی میرم شهرستان ۲هفته تا ۳هفته اونجاییم

خیلی خوش میگذره .مطمعنن همهیشه مشگلاتی هست 

ولی باید بلد باشی مدیریت کنی .

الانم خانواده همسرت میرن میان چیزی نگو .سعی کن 

مهربون باشی .بعدشم شما چرا در خونت بازع ..بزارید بسته باشه اومدن در میزنن دیگه شما هم لباس تنتون کنین

سخت نگیر ..اگه میخای رابطه خودت همسرت خراب نشه 

بهتره چیزی نگی ..شما همی موقعه ممکنه واس کاری  چیزی منتقل بشین جایی دیگه یا اینکه بخاین خونه جدید بخرین عوض کنین ..سعی کن تا وقتی اونجایی خوب باشی 

چون همیشه موندگار نیستی کنارشون .بالاخره دیریا زودجدا میشین میرین جایی دیگه بزار خاطره خوبی ازت داشته باشن.سخت نگیر .

ما چندین ساله قطع رابطه ایم خدا رو شکر

مشکلاتمون حل شدنی نبودن

این چیزا که اینجا میبینم از نظرم اصلا مشکل نیستن

شما از بس درگیر این فکری باعث شده همه زندگیتو ازت بگیره.

پاشو به خونت برس جارو بزن 

غذاهایی ک شوهرت دوست داره درست کن

بفکر لباس خریدن باش و واسه عیدت برنامه ریزی کن

گاهی وقتا پول تو جیبی هات رو جم کن باهاش ی وسیله براخونه یا خودت بخر.

کیک درست شیرینی .واس خانواده شوهرتم ببر

هفته لی بار دعتشون کن اونم رسمی قشنگ شام درست کن .و پذیراییی کن بهتون خوش بگذره .

تو این فکر باش دکور خونت عوض کنی .

گاهی وقتا ب مادرت سر بزن .اصلنغیبت کردن خانواده شوهر بزار کنار .چون اینجوری فقط استرس خودتو زیاد میکنی .وقتی شوهرت هست بیشتر ب خانوادش احترام  بزار لینجوری بیشتر تو دلش جا میشی.

شما که درس هم میخونی چه بهتر .تمام فکرتو تمرکز کن رو 

درست ولی ب زندگیتم برس .اصلن اینو از مغزت بکش بیرون که خانواده شوهرم چیکار کردن یا چیکار میکنن

فقط ضربه روحی ب خودت میزنی.

شاد باش اهنگ بزار ..بزار فکرت سمت زندگیت برع 

نه اینکه خانواده شوهرچی گفتنچی نگفتن 

من عاشق خریدم 😁😍😍وقتی مادر شوهرم میاد

از شهرستان به بهانه اون کارت رو از شوهرم میگیرم هم واس خودمهم واس اون خرید میکنم😆😆

کلی خوش میگذره 

خدا نجاتمون بده  

خب فرهنگ ندارن