چطور شوهرمو راضی به طلاق کنم میترسم بش بگم

پس باهاش در ارتباطی و بنظرم اون نشسته زیر پات ک اره جدا شو دلم 

اگه همسرتونو نمیخاستی چجوری‌ بچه دار میشین درک نمیکنم بعدشم میگین زوری ک‌نیس

واقعا کارهای استارتر تا الان کرده به نظر شمت منطقی هسته 

و هم چنین کارهای الانش

متاسفاته این داستان پایان خوبی نداره. چه طلاق بگیرید و چه با همسرتون بمونید.

ماشاءالله به هوشت با این نظر دادنت 

بعد شوهره به غیرتش برمیخوره میره از هردوشون شکایت میکنه حتی اگر سنگسارشون نکنن تا آخر عمرشون باید برن آب خنک بخورند 

وقتی این همه چرت و پرت در گوشش گفتی معلومه میگه متنفرم 

وقتی بچه دار شدی از شوهرت بدت نمیومد حالا یادت افتاده 

اسی جون ما دشمنت نیستیم دوستاتیم عزیزم.ببین عمه ی خود من را به زور دادن به مردی که دوسش نداشت اون آقا معتاد وزن باز بود زندانم حتی رفت از سر کارش که بهترین شرکت بود اومد بیرون چقد عمه ام سختی کشید اما نشست زندگی کرد چون یه بچه داشت .حالا تو شوهرت را مقایسه کن با همچین مردی تو به قول خودت فقط عشق نداری که اونم به نظر من همه چی تو ذهن ادماس.ذهن انقد قدرت داره که راحت میتونی کنترلش کنی و دیگه به اون آقا فک نکنی.به خدا به همچین مردی محبت کن یه قدم بردار مطمئنم اون خیلی دوستت داره و برات صد قدم بر میداره. واسه یه بارم که شده سعی خودتو بکن .به خاطر بچه ات.حتی به خاطر خودت.

علاقه پیدا نکردی چون فکرو ذهنت پیش قبلیه بوده 

وقتی نمیخاستیش بیخود عروسی میکردی زندگی یکی رم داغون نمیکردی بنظزم همون موقع خودکشی میکردی زیر فشار روحی بهتر از الان بود با یه دختر بچه بخای بخاطر عشق ثابت طلتق بگیری و بری پیشش

اینجا شوهر این حرف رو زده

واقعا برا شوهره دعا کردم گفتم خدایا خودت به دادش برس

اسی تویه انسان روازدرون شکستی ونابودش کردی این ک تکرار کردی گفتی دوست ندارم وطلاقم بده فک میکنی شوهرت بتوفک میکنه و عاشقت ن اون بخاطرملاک های خودش باهات زندگی میکنه شایدملاکش دخترتونه،واقعاشوهرت کوه صبروغیرت بااین شرایط نونتومیده خدابایدیکی درحدولیاقت شوهرت بهش زن میدادن توروسردرنمیارم از حکمت خدا،ایشاله ب راه راست هدایت بشی

عزیزم خیلی سخته چون خیلی بهش فکر میکنی

خیلی سخته چون خیلی بزرگش کردی

خیلی سخته چون ازش بت ساختی

....

در حالیکه مردی که سعی در ارتباط گرفتن با خانوم متاهل داره فقط یه آدم بی اخلاق و بی ناموسه

..... من نمیگم خودتو فدای بچت کن گرچه قبل از به دنیا اومدنش باید به حال دلت فکر میکردی...اما سعی کن اون بتی که ازون آدم قبلی ساختی بشکنی، منطقی فکر کن ..به زندگیت، به بچت، به همسرت، به خونوادت، به رفتار خیلی غیر قابل توجیهت الانت که با اون آقا حرف میزنی...

عاقلتر باش حواست باشه چیز باارزشی و فدای به چیز بی ارزش نکنی.

سبک و سنگین کن ببین اون آدم ارزش داره به خاطرش چوب حراج بزنی به زندگیت؟ به آبروت؟ به جگرگوشه ت؟ به همسرت؟

اتفاقا همه چی دست خود ادامه می‌تونه پایان خوبی داشته باشه اگر به مرد دیگه ای فکر نکنه اگر زحمات همسرشو برای زندگی ببینه اگه از عقلی که خدا بهش داده یه کم استفاده کنه اون موقع ست که زندگی قشنگ میشه

شوخی میکنی حتما😐شما که اینقدر واسه احساسات خودت ارزش قائل بودی دیگهچرا یه بچه رو بدبخت کردی این وسط .اون بچه گناهش چیه که مادربه خودخواهی شما داره.دوست داشتی شوهرت بعد ۷ سال همچین فکری در موردت بکنه؟؟

اره جداشو برو‌پیشش یه مدت صیغه ات میکنه بعدش میگه تو اگه زن بودی ک شوهر و بچتو ول نمیکردی بخاطر یه عشق جوونی تو‌میمونی و بی ابرویی بعدش و یه مهری ک میخوره رو پیشونی دخترت بعنوان مامانش خیانتکاره

چیزایی که شما گفتین سرجای خودش درسته!

همه اینها از ذهن منم گذشته.

منتها .... ظلم کرده به طرفش درست! اما گفت که همسرش هم ازش متنفره! ببین من نمیتونم اینجا یه طرفه به قاضی برم، اجازه اش هم ندارم!

اما در کل بخوام منظور رو برسونم... یه زندگی شیرین، ازدواج با کسی که دوسش داشته باشی و دوست داشته باشه حق هر آدمی هست. چه مرد چه زن. 

شوهر ایشونم حقشه که یه زندگی عاشقانه با همسرش داشته باشه.

من پیشنهادم جدا شدن نیست ابدا؛ بهشون گفتم مشاوره بگیرن و بعد تصمیم عاقلانه بگیرن! اما ...

یک بار اشتباه کرده و اشتباه تصمیم گرفته... نباید به خودش اجازه بده بازهم تصمیم اشتباه بگیره و زندگی خودش و همسرش رو هدر بده!

حرف مفصله... اینجا نمیشه منظور دقیق رو بیان کنم.

فکرمیکنی بگیرت خوشبخت میشی؟؟ یه مدت خوشیت بعدکم کم مشکلات ازدواج دوم شروع میشه ..عزیزمن نقدروبه نسیه نفروش اگه هم بااون ارتباط کلامی چیزی داری قطعش کن 

بخدااااا جهان روبگردی مردها سروتهشون یکیه بایه کوچولوتفاوت 

وقتی رفتی بادومی زندگی کردی متوجه میشی