سلام بچه ها. من دخترم ۴ ماهو بیست روزشه و الان تو مرخصی زایمانم. خیلی فکرم درگیر اینه که از ۹ ماهگی دخترم برگردم سرکار یا نه. همش فکر میکنم دقیقا زمانیکه بچم به مادرش نیاز داره من سرکارم. از طرفیم من ۱۰ سال سابقه کار دارم و کار کردنو دوست دارم. شما تجربه ای در این زمینه دارید؟
الان که دارم اینو برات مینویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمیدونم تا کی رایگان بمونه! من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفهای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تکتک مشکلات رو گفت و راهحل داد.
خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همهش رو درست کردیم!
ارزش داره. ینی اگر ولش کنم دیگه همچین کاری گیرم نمیاد. ولی اصلااا نمیتونم یه دقیقه بدون بچم باشم. مخصوصا این مدت به خاطر کرونا همش ویش خودم بوده. فکر میکنم در حق بچم ظلم میکنم اگه بذارمش پیش مامانم برم سرکار
من کار کردن رو دوست دارم ولی پای صحبت شاغلا میشینم از کار پیدا کردن پشیمون میشم مثلا یه معلم میگفت الان کروناست میترسیم بریم سرکار بعد فهمیدم کرونا گرفت حالش خوب شد بعد فهمیدم موقع زمستون آنفلانزا تو مدارس زیاده بعد فهمیدم بخاطر اینترنتی شدن چشمشون ضعیف میشه بعد فهمیدم بچه دارن رسیدگی به بچه سخته نمیدونم والله خودم دوست دارم برم سرکار اما سختیهاشونو میبینم عقب میکشم
به عنوان بچه ای که مادرم ولم میکرد و میرفت سر بهترین کار تورو خدا این کارو نکنین مامانم بعد بازنشستگی پول زیادی بهم داد به خاطر اینکه شاغل بود و درامد داشت امااااا کاش شاغل نبود و همیشه پیشم بود
کاربری چهارم هفده سال پیش بین خرید گوشی لمسی که تازه مد شده بودو تختخواب من تخت خوابو انتخاب کردم چون دلم زندگی و عشق و دوست داشتن میخواست ،نه کامپیوترو دوست داشتم نه گوشی نه بلوتوث نه کلیپ نه عکس نه فیلم ، من مجازی رو نمیخواستم من واقعیتو با خوبیها دوست داشتم چون احساسی و واابسته بودم اما ده سال بعد بالاخره دوتایی با چه شوقی گوشی خریدیم، با اومدن تلگرام ، واتساپ و اینستاااااا تو باخیانتات ذاته واقعیتو نشون دادی، حس کردم ، باور کردم بعد ازون سرو صدا ها و دعواهایه شدید تحقیر شدم خورد شدم، حس کردم بازی خوردم، بچه رو وسیله زجرکش کردن من کردی به خاطر بچم باید شاد بودم و میخندیدم و زندگی میکردم دو سال طول کشید تا سرپا شدم اما شما رو از توی خونه ی دلم و قلبم انداختم بیرون، گذشت تا امروز من زنی شدم مستقل محکم و قوی ،سخت بود اما تونستم ، همه ی برنامه هایه موبایلو یاد گرفتم اما درست ازش استفاده میکنم به شما بارها گفته ام برو همه ی پولها و اموال را هم بردار فقط برو بزار یه صبح که بلند میشم شمارو نبینم و از ته دل دوباره بخندم مگر چند بار زندگی میکنم اما شما مرا رها نمیکنی باشه این نیز بگذرد، میدانم گوشیم راپنهانی برمیداری حرفایه دلم را میخوانی پس بخون شما جوونیه منو به لجن کشیدین قطعا اگر عمرمن به این دنیا باشد پیری شما را به لجن خواهم کشید ، اما بدون شاید هیچ کس به اندازه ی من از اومدن فضایه مجازی خوش حال نیست زندگی را به کامم زهر مار کردی اما بهتر ازین بود که تو پیری میفهمیدم بهم خیانت کردی و اتش میگرفتم و کاری از دستم بر نمیامد پس خدایا بازم شکرت الان حداقل احساسم بزرگ ترین سرمایه ام را خرجت نمی کنم ارزوی بوسیدن و دوست داشتنت را تا ابد به دلت خواهم گذاشت 💏 💑 خانومی که امضامو میخونی من راز دلمو فقط برا این نوشتم که گذشتم یادم نره و از یه سوراخ ده بار گزیده نشم ،پس ممنون میشم که به خاطر امضام منو لایک نکنین و سوال نپرسین چون دوست ندارم هر روز برام یاداوری بشه🌹
متاسفانه این حرفو خیلی از کساییکه مادرشون شاغل بوده میشنوم. همین باعث شده که به برگشتن سرکارم تردید ...
از من می شنوی نکن عزیزم
زنی که مادر میشه اولویت اول زندگیش باید بچش باشه
دو تا چشم پاک و ناز نگاهش به شمایه اون بغل و گرمابه تورو میخواد همین
کاربری چهارم هفده سال پیش بین خرید گوشی لمسی که تازه مد شده بودو تختخواب من تخت خوابو انتخاب کردم چون دلم زندگی و عشق و دوست داشتن میخواست ،نه کامپیوترو دوست داشتم نه گوشی نه بلوتوث نه کلیپ نه عکس نه فیلم ، من مجازی رو نمیخواستم من واقعیتو با خوبیها دوست داشتم چون احساسی و واابسته بودم اما ده سال بعد بالاخره دوتایی با چه شوقی گوشی خریدیم، با اومدن تلگرام ، واتساپ و اینستاااااا تو باخیانتات ذاته واقعیتو نشون دادی، حس کردم ، باور کردم بعد ازون سرو صدا ها و دعواهایه شدید تحقیر شدم خورد شدم، حس کردم بازی خوردم، بچه رو وسیله زجرکش کردن من کردی به خاطر بچم باید شاد بودم و میخندیدم و زندگی میکردم دو سال طول کشید تا سرپا شدم اما شما رو از توی خونه ی دلم و قلبم انداختم بیرون، گذشت تا امروز من زنی شدم مستقل محکم و قوی ،سخت بود اما تونستم ، همه ی برنامه هایه موبایلو یاد گرفتم اما درست ازش استفاده میکنم به شما بارها گفته ام برو همه ی پولها و اموال را هم بردار فقط برو بزار یه صبح که بلند میشم شمارو نبینم و از ته دل دوباره بخندم مگر چند بار زندگی میکنم اما شما مرا رها نمیکنی باشه این نیز بگذرد، میدانم گوشیم راپنهانی برمیداری حرفایه دلم را میخوانی پس بخون شما جوونیه منو به لجن کشیدین قطعا اگر عمرمن به این دنیا باشد پیری شما را به لجن خواهم کشید ، اما بدون شاید هیچ کس به اندازه ی من از اومدن فضایه مجازی خوش حال نیست زندگی را به کامم زهر مار کردی اما بهتر ازین بود که تو پیری میفهمیدم بهم خیانت کردی و اتش میگرفتم و کاری از دستم بر نمیامد پس خدایا بازم شکرت الان حداقل احساسم بزرگ ترین سرمایه ام را خرجت نمی کنم ارزوی بوسیدن و دوست داشتنت را تا ابد به دلت خواهم گذاشت 💏 💑 خانومی که امضامو میخونی من راز دلمو فقط برا این نوشتم که گذشتم یادم نره و از یه سوراخ ده بار گزیده نشم ،پس ممنون میشم که به خاطر امضام منو لایک نکنین و سوال نپرسین چون دوست ندارم هر روز برام یاداوری بشه🌹
من مادرم شاغل بود بهش افتخار میکنم ، خودمم شاغلم البته تازه باردارم اما بعد از مرخصی زایمان حتما سرکار میرم البته ساعت کاریم تا ۲ هست و پنجشنبه و جمعه تعطیله مرخصی هم که هست . اما خودمو و شوهرم تصمیم گرفتیم بعد از بچه دار شدن اصلا دیگه اضافه کار نمونیم فقط الویتمون بچه باشه . انشالله همینطور که مادرم کم ندازشت برام منم واسه بچه م کم نزارم.
نمیدونم واقعا. منکه کلا خیلی کم جونم. دیگه جونی برام نمیمونه که برای بچه وقت بذارم
عزیزم همکاری شوهرت خیلی مهمه ، من دختر دایی خودم پرستاره فک کن شب کار از سرکار میومد خونه با بچه ش بازی میکرد بعد شوهرش میگرفتش تا اون بخوابه . ناهارم یا شوهره اماده میکرد یا مامانش البته شوهرش شغل آزاد بود صبح خونه بود