سه ساله ازدواج کردم. شوهرم دیپلمه من مهندس. خیلی بی احساس و خودخواهه. تو دنیا جز خودش کسی رو دوست نداره. خانوادگی با هم سردن و همشون دو به دو با هم قهرن. مادرش خودخواهه و اصلا کاری به بچه هاش نداره. خودم مذهبیم البته به روزم نه چادری. شوهرم بی اعتقاده و اهل مشروب و سیگار. با دین و قران و اینام ضد هست. اصلا نمیاد خونه خانوادم. دوست نداره اونام بیان. بدون اجازش هم حق ندارم جایی برم یا چیزی برای خودم یا خونه بخرم. کلا سرش تو گوشیه کاری به منم نداره. مهمونی همکه توش مشروب نباشه نمیاد. وضع مالیشم جالب نیست مستاجریم. ظاهرش خوبه اما ظاهر منم خیلی خوبه. با این حال خودشو از همه لحاظ از من سرتر میدونه. باهام خیلی بدرفتاری کرده و حتی کتک زده. هیچ کاری هم برام نمیکنه. نه کادو نه تولدی هیچی. خلاصه که هر دومون تصمیم به جدایی گرفتیم. با اینکه سه سال عذاب کشیدم باز هی پشیمونمیشم. تو رو خدا کمکم کنید کار درستی میکنم یا نه. دلداریم بدین
الان که دارم اینو برات مینویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمیدونم تا کی رایگان بمونه! من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفهای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تکتک مشکلات رو گفت و راهحل داد.
خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همهش رو درست کردیم!
طلاق بهترین گزینه است دو دل نباش اگه خوب بود به طلاق فکرنمیکردی
لطفا برا شادی روح خواهرم و پدرم با دلهای پاکتون صلوات بفرستید خدا هیچگاه داغ عزیزی رو بهتون نشون نده عمر گرون گذشت نفهمیدم بعضیهایی که روم میخندن صرفا دوستدارانم نیستن دشمنن با سلاح خنده
بارها قهر کردیم و خواستیم جدا بشیم اما نشدیم. باز شروع میکنیم اما بدتر از قبل میشیم. خیلی زورگوست و هیچ چیز به نظر من نیست تو خونه. هرچی هم کار کردم دادم بهش پولامم حتی نمیده. میگه وظیفته کار کنی.