خواهشااا گزارش نزنید دنبال یه راه حل درست هستم🤦♀️
داستان اینجوری شروع میشه ک سنم خیلی پایین بود و عاشق یه پسری شدم منو وارد رابطه کرد بعد شروع کرد ب اذیت کردنم و تحقیر و توهین و اخرشم ترکم کرد
مامانم رفت یه طلسم خیلی قوی گرفت ک اونو به جزای کارش برسونه و چون من عاشقش بودم و از نبودش در عذاب بودم بیارتش ب پای من
یه عالمه دعا بود ک یه چیزایی رو سنجاق میخوندی و خاکستر کاغذ هایی ک سوزونده بودیم رو تو لباس من ریختیم ک سنجاق زدیم و بالای سر ی قبر قدیمی دفن کردیم... ۷ ۸ ماه بعد این جریان من ی خواب وحشتتتتناک دیدم ک قبری ک دعا رو دفن کردم پیر مرده کفنش کلا از خاک بیرون بود و بسیااار عصبی و ناآرام دست و پاهاش بیرون از قبرش بود و قبرش خراب شده بود و ما فقط براش قران میخوندیم توی خواب
دردسر دوم من اینه ک پسری ک عاشقش بودم با التمااااس و گریه برگشت و یهو عاشقم شد ولی نمیتونم باهاش ادامه بدم چون به شدت شکاک و بددل هست و همش بهم تهمت میزنه
ولی هر بار باهاش کات میکنم کلییییی لاغر و داغون میشه نه میخوابه و ن چیزی میخوره رسما داره نابود میشه و چون بااینکه در حقم بد کرد ولی هنوووز دوسش دارم نمیتونم ببینم ب این وضع افتاده
حتی وقتایی ک باهاش خوبم خواب و خوراک نداره و ترس از دست دادنم. رو داره و دازه نابودد میشه
اینم میدونم ک ازدواج باهاش اشتباهه چون شدیدا شکاکه و اذیتم میکنه
چه غلطی بودکردم چه خاکی تو سرم بریزم دوسش دارم ولی مثل قبل عاشقش نیستم چون اذیت شدم ولی نمیخوام هم از دستش بدم از طرفی اون پیرمرده ک دعا بالاسرش دفن کردیم تو ذهنمه