من عاشق شوهرم بودم وباش ازدواج کردم خیییلی روکاراش ورفتارش حساس شدم بهم کم محلی میکنه دیوونه میشم ازبس رفتم سمتش ازبس من رفتم پیشش ک ببخشه حتی اگه تقصیراون باشه خسته شدم خودمو داغون کردم روانی شدم تحمل هیچ چیزوندارم تایچیزی میشه سریع بهم میریزم بفکرخودکشی میوفتم تروخدا کمکم کنید لااقل شمابهم دلداری بدید شوهرم ک ن تواین وقتا درکم میکنه ن اهمیت میده بهم بعضی وقتافک‌میکنم دوسم نداری..تروخدابیایدباشما دردودل کنم هیچکسوندارم باهاش دردودل کنم ازبس ریختم توخودم عقده ای شدم
کلا کج ساختی
عزیزم همه مردها یه عیبی دارن
ما خانم ها باید گذشت کنیم
به نظرم یه کم ازش فاصله بگیر تا اون بیاد سمتت
اول ازهمه خودتو دوست داشته باش
ازش رک بپرس بگو تو اصلا منو دوست داری ناراحت شدنم احساساتم برات مهم هست ؟!
عزیزم عزت نفست خیلی پایینه
راجبش مطلب بخون و اگر میتونی برو مشاوره
خب نرو طرفش تا اون بیاد
الان هرکس ی مدل اززندگی خسته اس
با خودش صحبت کنی بهتره
در کل اینقدر ضعیف نباش مگه چپر چلاغی ک منت میکشی
توروخدا قدرهم. بدونید توروخدااااااااا من عشقمو تنها گذاشتم اومدم قهر خونه پدرم قضیه بزرگ شده دارم از دوریش میمیرم و مدام گریه میکنم تا وقتی پیگشش بودم اذیتگش میکردم
انشاءالله خدابه دلت وزندگیت ارامش بده گلم
این روزاهمه یه جورمشکل دارن وچاره ای جزسازش باشرایط هم نداریم😔😔
انقدشبا تاصب گریه میکنم نامعلوم نیست کی خابم ببره اونم بی تفاوت میگیره میخابه پیش مامانش زندگی میکنیم مامانش ک یکاری میکنه اصن نمی‌بینه همش پشت اونه ی بار پشت من نیست ک‌دلمو بهش خوش کنم
والا به نظر من مشکل از خودته
خودت و شخصیتت را محکم کن همه چی درست میشه ✋
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
38 ثانیه پیش
38 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
