2777
2789
عنوان

جن یا ... ؟!!؟

| مشاهده متن کامل بحث + 407 بازدید | 55 پست
بخدا قسم دروغ بگم سرم بره

با شما نیستم با دوستمم..میدونم راس میگی...جن حقیقت دارع...احساس سنگینی هم داشتی صددرصد جن بودع/

من همیشع ی صندلی واسم کم بود ،کتم واسم تنگ بود ، کفشام برام کوچیک بود،ساعتم خواب میموند و من ازش جلوتر حرکت میکردم .دنیا برا من جای کوچیکیع ،احساس میکنم همع جا بستس و نمیتونم نفس بکشم، انگار همع این لحظع هارو قبلا دیدم، درختا، صدای ابشار،قورباغه ها، اونارو زمانی میبینم ک در حال مردنم/
واقعا یعنی ؟؟!

عارع شک نکن/

من همیشع ی صندلی واسم کم بود ،کتم واسم تنگ بود ، کفشام برام کوچیک بود،ساعتم خواب میموند و من ازش جلوتر حرکت میکردم .دنیا برا من جای کوچیکیع ،احساس میکنم همع جا بستس و نمیتونم نفس بکشم، انگار همع این لحظع هارو قبلا دیدم، درختا، صدای ابشار،قورباغه ها، اونارو زمانی میبینم ک در حال مردنم/

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

بخدا من ب هرکی میگفتم چرت میگفت

نه چرت نیست خیلی جاها هستن حتی الان شاید کنارمون باشن ولی ما حس نکنیم

من خیلی اطلاعات دارم ازشون خداروشکر سراغم نمیان وکرنه سکته میزنم😁😂😂🤧

تعریف از خود نباشه ولی من نترس ترین تو خانوادم اما اون شب بیهوش شدم 😐

افرین منم نمیترسم در حدی که نصف شب از قبرستون رد شدم ولی یه بار یه صحنه ای دیدم دیگه اطراف هیچ مرده ای پیدام نشد😒

خدایا هم میدونی💞هم میتونی💞
اخی.مرد؟


عارع بدبخ مرد..میدونی با خونوادش رفتع بود کوه ..تا شب اونجا موندن..بعدش رفتع بود زیر ی درخت نشستع بود تکو تنها خونوادشم اونطرف بودن..تاریکم بودع هوا..جن زدع میشع..چون میگن جن روی درخت تو شب زیادع و شب نباس زیر درخت را بری....بعدش ازون ب عد هی میگف انگار یکی بام حرف میزنع یا وقتی تنهام صدام میزنع...بعدش ی روز با داداشش تنهای تو خونع داداشش تو اشبزخونع بودع مث اینکع...بعد دوستم میرع سمت تراس میخاد خودشو  پرت کنع  پایین داداشش لحظع اخر میرسع میخاستع بگیرتش و زورشو زدع بکشتش بالا..ولی انگار ی نیرویی ی  کسی اومدع بودع پاهای دوستمو کشیدع پایین..بعدش داداشش وقتی تعریف میکرد میگف قشنگگگ من داشتم میکشیدمش بالا یکی انگار از پایین زور زدع کمک کنع سارا بیوفتع..وای وحشتناک بود نازی/

من همیشع ی صندلی واسم کم بود ،کتم واسم تنگ بود ، کفشام برام کوچیک بود،ساعتم خواب میموند و من ازش جلوتر حرکت میکردم .دنیا برا من جای کوچیکیع ،احساس میکنم همع جا بستس و نمیتونم نفس بکشم، انگار همع این لحظع هارو قبلا دیدم، درختا، صدای ابشار،قورباغه ها، اونارو زمانی میبینم ک در حال مردنم/
یا خدا.خیلی ترسناکه

عارع دقیقا....بدبخ دوستم ...خیلی گناه داش/

من همیشع ی صندلی واسم کم بود ،کتم واسم تنگ بود ، کفشام برام کوچیک بود،ساعتم خواب میموند و من ازش جلوتر حرکت میکردم .دنیا برا من جای کوچیکیع ،احساس میکنم همع جا بستس و نمیتونم نفس بکشم، انگار همع این لحظع هارو قبلا دیدم، درختا، صدای ابشار،قورباغه ها، اونارو زمانی میبینم ک در حال مردنم/
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778

جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته

2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز