2777
2789
عنوان

جن یا ... ؟!!؟

407 بازدید | 55 پست

سلام دوستان 

من ۱۷ سالمه تو راهنمایی شبانه روزی درس میخوندم زمینش حدود ی هکتار بود مدرسه بزرگ خوابگاه داشت همه چی داشت 

عرضم به حضورتون تو خوابگاه منو مسئول کرده بودن برا خواب کردن بچه ها چون بزرگتر بودم

بالاخره خوابگاه شبا ساعت ۱۰ خاموشی بود خوابگاه بزرگ وحشتناک خیلی وحشتناک دوطبقه 

حتی سرپرستم جرعت نداشت شبا نگهبانی بچه ها رو بده از ی چیز میترسید

سر نماز گفت کسی هست که شبو تا یازده بیدار بمونه برا گشت زنی 😂😂

منم گفتم من!!!

بدنسازیم میرم هیکل گنده 😂😂😂

سرپرست گفت اره تو عالیه برا این کار کی بهتر از تو

خلاصه ما خر شدیم هیچوقت از تاریکی نمیترسیدم

و فکر جن این چیزا رو نمیکردم

کن بچه ها تو خوابگاه ۱۰۰ نفر بودن

خلاصه ما شبا رو بیدار بودیم 

ی سالن طبقه بالا برا نماز بود که خیلی بزرگ بود تاریک تاریک

وقتی از کنارش رد میشدم ی چیزی می‌دیدم

توجه نمیکردم رد میشدم

همین روال تا چند شب ادامه داشت 

ی شب که رفتم بخوابم

چشمام رو بستم که بخوابم دیگه ی لحظه باز کردم دیدم ی چیزی جلومه دقیقا جلو چشمام کله داره بدن داره 

صورت پیدا نبود ب قرآن بدنم ی چند ثانیه قفل کرد دیگه تکون نمیخورد همه هم که خواب

سنگینی بدنمو گرفت بیهوش شدم رفت

فردا صب زود بیدار که شدم برا نماز ساعت ۵ همه چی اروم بود اما هیچی از اتفاق یادم نبود

نمازو خوندم خوابیدم صب ساعت ۷ که زنگو زدن یادم اومد تنم لرزید خدا شاهده هروقت فکرشو میکنم تنم میلرزه نمیدونم چرا

رفتم پیش ی روحانی قضیه رو تعریف کردم گفت خواب دیدی 😐😐

رفت پیش یکی دیگه گفت توهم 😐😐😐 گفتم بابات توهمیه

همشون ی چی رو مخفی میکردن یا مشکوک بودن 

خلاصه ما با هرکی درمیون مزاشتیم چرت پرت تحویل میداد

از اون شب به بعد دیگه حتی تنها نمیتونستم شب برم دستشویی 

نمیدونم اون چیزی که دیدم چی بود هروقت یادش میوفتم تنم میلرزه

به خدا قسم هرچی اینجا نوشتم عین حقیقته اکه کسی چیزی میدونه یا تجربشو داشته بگه 

ممنون میشم

@_nazix_  

@kosar_khanom  

@zemestoon96  

@golbargam  

@unknownstrawberry  



بیاین پشم ریزونع/

من همیشع ی صندلی واسم کم بود ،کتم واسم تنگ بود ، کفشام برام کوچیک بود،ساعتم خواب میموند و من ازش جلوتر حرکت میکردم .دنیا برا من جای کوچیکیع ،احساس میکنم همع جا بستس و نمیتونم نفس بکشم، انگار همع این لحظع هارو قبلا دیدم، درختا، صدای ابشار،قورباغه ها، اونارو زمانی میبینم ک در حال مردنم/

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

جن دیدی دگ...قبول کن /


من همیشع ی صندلی واسم کم بود ،کتم واسم تنگ بود ، کفشام برام کوچیک بود،ساعتم خواب میموند و من ازش جلوتر حرکت میکردم .دنیا برا من جای کوچیکیع ،احساس میکنم همع جا بستس و نمیتونم نفس بکشم، انگار همع این لحظع هارو قبلا دیدم، درختا، صدای ابشار،قورباغه ها، اونارو زمانی میبینم ک در حال مردنم/
😂😂😂😂😂😂😂


    /

من همیشع ی صندلی واسم کم بود ،کتم واسم تنگ بود ، کفشام برام کوچیک بود،ساعتم خواب میموند و من ازش جلوتر حرکت میکردم .دنیا برا من جای کوچیکیع ،احساس میکنم همع جا بستس و نمیتونم نفس بکشم، انگار همع این لحظع هارو قبلا دیدم، درختا، صدای ابشار،قورباغه ها، اونارو زمانی میبینم ک در حال مردنم/

ماهم مدرسمون یه خوابگاه داشت حتی روزم میرفتی توش مخوف بود عین این فیلما راهروهای بلند و تاریک😐

ANTP_A         زمانی میتونی موفق باشی که جای قلبت با عقل تصمیم بگیری... منطق برات تو اولويت باشه... احساسات هیچ جایی تو تصمیم هایی که میگیری نداشته باشن...شاید مردم بهت بگن قلب نداری... شاید بگن تو چقدر مغروری... ولی بدون اونقدری موفق هستی که حرفاشون ذره ای تاثیر نمیذاره روت....من اینطور تونستم موفق باشم... (حرفام شعار نیست و تماما حقيقت زندگی منه)#تجربه_شخصی.. 
جن دیدی دگ...قبول کن /

خاله مامانم وقتی ۱۲ ۱۳ سالش بوده با خواهراش و اینا میرن بیرون قدیما .بعد یه مار میبینه آتیشش میزنه .شب که میخوابه چراغای قدیمی بود فانوس بهش میگفتن چی میگفتن.بالا گذاشته بوده .مادر بزرگم میگه خواهرش خیلی دور از اون چراغ بوده میگه انگار یکی چراغ رو ورداشت پرت کرد روش .آتیش گرفت مرد .میگفتن کار جنه .اون مار یعنی جن بوده

خاله مامانم وقتی ۱۲ ۱۳ سالش بوده با خواهراش و اینا میرن بیرون قدیما .بعد یه مار میبینه آتیشش میزنه . ...

ویییی جدییی میگییی؟/

ناموسااا پشما.م  فر خورد/

وییی/

من همیشع ی صندلی واسم کم بود ،کتم واسم تنگ بود ، کفشام برام کوچیک بود،ساعتم خواب میموند و من ازش جلوتر حرکت میکردم .دنیا برا من جای کوچیکیع ،احساس میکنم همع جا بستس و نمیتونم نفس بکشم، انگار همع این لحظع هارو قبلا دیدم، درختا، صدای ابشار،قورباغه ها، اونارو زمانی میبینم ک در حال مردنم/
ویییی جدییی میگییی؟/ ناموسااا پشما.م  فر خورد/ وییی/

آره .مادربزرگم میگه اصن چراغ خیلی دور بود ازش.میگه دیده انگار یکی ورداشته پرت کرده روش و سریع همه جاش آتیش گرفته

آره .مادربزرگم میگه اصن چراغ خیلی دور بود ازش.میگه دیده انگار یکی ورداشته پرت کرده روش و سریع همه جا ...

منم دوستم جن گرفتش..وسوسع شد خودشو پرت کرد پایین از خونشون ک طبقه بالا بود/

من همیشع ی صندلی واسم کم بود ،کتم واسم تنگ بود ، کفشام برام کوچیک بود،ساعتم خواب میموند و من ازش جلوتر حرکت میکردم .دنیا برا من جای کوچیکیع ،احساس میکنم همع جا بستس و نمیتونم نفس بکشم، انگار همع این لحظع هارو قبلا دیدم، درختا، صدای ابشار،قورباغه ها، اونارو زمانی میبینم ک در حال مردنم/
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز