سلام دوستان
من ۱۷ سالمه تو راهنمایی شبانه روزی درس میخوندم زمینش حدود ی هکتار بود مدرسه بزرگ خوابگاه داشت همه چی داشت
عرضم به حضورتون تو خوابگاه منو مسئول کرده بودن برا خواب کردن بچه ها چون بزرگتر بودم
بالاخره خوابگاه شبا ساعت ۱۰ خاموشی بود خوابگاه بزرگ وحشتناک خیلی وحشتناک دوطبقه
حتی سرپرستم جرعت نداشت شبا نگهبانی بچه ها رو بده از ی چیز میترسید
سر نماز گفت کسی هست که شبو تا یازده بیدار بمونه برا گشت زنی 😂😂
منم گفتم من!!!
بدنسازیم میرم هیکل گنده 😂😂😂
سرپرست گفت اره تو عالیه برا این کار کی بهتر از تو
خلاصه ما خر شدیم هیچوقت از تاریکی نمیترسیدم
و فکر جن این چیزا رو نمیکردم
کن بچه ها تو خوابگاه ۱۰۰ نفر بودن
خلاصه ما شبا رو بیدار بودیم
ی سالن طبقه بالا برا نماز بود که خیلی بزرگ بود تاریک تاریک
وقتی از کنارش رد میشدم ی چیزی میدیدم
توجه نمیکردم رد میشدم
همین روال تا چند شب ادامه داشت
ی شب که رفتم بخوابم
چشمام رو بستم که بخوابم دیگه ی لحظه باز کردم دیدم ی چیزی جلومه دقیقا جلو چشمام کله داره بدن داره
صورت پیدا نبود ب قرآن بدنم ی چند ثانیه قفل کرد دیگه تکون نمیخورد همه هم که خواب
سنگینی بدنمو گرفت بیهوش شدم رفت
فردا صب زود بیدار که شدم برا نماز ساعت ۵ همه چی اروم بود اما هیچی از اتفاق یادم نبود
نمازو خوندم خوابیدم صب ساعت ۷ که زنگو زدن یادم اومد تنم لرزید خدا شاهده هروقت فکرشو میکنم تنم میلرزه نمیدونم چرا
رفتم پیش ی روحانی قضیه رو تعریف کردم گفت خواب دیدی 😐😐
رفت پیش یکی دیگه گفت توهم 😐😐😐 گفتم بابات توهمیه
همشون ی چی رو مخفی میکردن یا مشکوک بودن
خلاصه ما با هرکی درمیون مزاشتیم چرت پرت تحویل میداد
از اون شب به بعد دیگه حتی تنها نمیتونستم شب برم دستشویی
نمیدونم اون چیزی که دیدم چی بود هروقت یادش میوفتم تنم میلرزه
به خدا قسم هرچی اینجا نوشتم عین حقیقته اکه کسی چیزی میدونه یا تجربشو داشته بگه
ممنون میشم