برای تکمیل سوالم مثالم رومیزنم
پیشرفت من تاجایی بوده که ظلم ودرد رو مثل قبل سالها وماه ها توسینه ام حبس نکنم. وحلش کنم.
الان به جایی رسیدم که کسی پشت سرم جلوی همسرحرفی نمیزنه. شایدبه این علته که همه ترس هام ریخته.
اما وقتی گاها با خونواده همسر یا خونواده خودم روبه رومیشم این جرات روبه خودشون میدن گله ریز داشته باشن.
ومن درجا هنوز نتونستم کنش مناسبی انجام بدم.
این کنش رویه ساعته تحلیل میکنم وبعد حلش میکنم باطرفم. ولی چرا به مرحله کنش درجانرسیدم؟
بعلاوه اینکه بشدت دختر وعروس کم توقع وکم زحمتی بودم برای هردوخونواده هامون وبلدنیستم درخواست کمک کنم.
اصلانمیدونم توچه زمینه ای بایددرخواست کرد.
و حالا برای من شنیدن گله های کوچیکشون
حساسم کرده. اینوبگم ملایم گله میکنن. اما من بشدت بهم میریزم ویک ساعت طول میکشه تاجواب روپیداکنم.
بعدکه جواب روپیداکردم باقدرت به طرفم حالی میکنم.
اماچرا به مرحله درجا جواب توقعات دیگرانو دادن وبه مرحله درخواست کمک نرسیدم. یعنی من هیچ توقعی ازکسی نداشتم هیچ زمانی. واین نقطه ضعف بزرگیه که میخوام اینبارروش زوم کنم وباکمک شماحلش کنم.