بت خانواده همسر را بشکنید

سلام دوستان . بیتا جان یه سوال داشتم میتونید دعوت به دوستی من را قبول کنید 

چند تا موضوع مطرح کردی  

۱گفتی حس میکنم از چشم من می بینه (یعنی از این قضیه مطمئن نیستی و بر اساس حدسیات داری میگی) 

۲ داری رفتار درست رو انجام میدی (رعایت حد و حدود و...) اما بهش اعتقاد نداری‌ و تردید داری

۳ خودت رو وارد مسئله ای کردی بعنوان شخص ثالث در صورتیکه دیگران ازت اینو نخواستن (موضوع مهمونی بین همسرت و مادرت)

۴ میگی خودم رو مشغول می کنم اما ذهنت هنوز درگیره

تا اینجا نتیجه میگیریم داری برای خودت بزرگنمایی می کنی هم موضوعات رو هم ایشون رو

و صحبت بانو و موضوع تاپیک دقیقا اینه که بزرگنمایی نکنید

آدمهارو در اندازه ای که هستن ببینید نه بیشتر

نگذار این بشه نقطه ضعف برات که با سردی و بی محلی بتونن متقاعدت کنن

از این ببعد هم توجه نکن البته نه بصورت لجبازی و آشکارا که باعث کینه و...بشه بلکه با سرگرم کردن خودت و خلاصی از اون موقعیت و اینکه ی جورایی بفهمونی متوجه این حالتش نیستی

اگر شما رو بصورت مستقیم و کلامی وارد قضیه کردن، در اونصورت بگید بین خودشون حل کنند در غیر اینصورت نیاز نیست وارد بحث بشیید که از شما نخواستن

یادیک جمله معروف افتادم که میگه بیش ازحد به اندازه ادم هادست نزنید.چون باسایزخودشون اصولاراحتن. 

نه تنها بیش از حد دست نزنیم بلکه کلا به اندازه آدمها دست نزنیم

حتی اگر بزرگتر از اندازه واقعیشون بودن، ما نباید سعی در کوچک کردنشون داشته باشیم 

و اون چیزی که مهمه اینه که ما اونهارو در اندازه واقعیشون ببینیم 

اینکه من فقط جلوی خانواده همسرم صدام میلرزه برای حرف یا کلا نمیتونم راحت باشم بخاطر بت کردنه یا اعتماد بنفس؟؟؟

حتی ی حرف عادی بخوام بگم اروم نیستم اکثر مواقعم برای موقعیه ک تازه وارد میشم...

راه حلی دارید ایا؟؟

خودم میخواستم در روز یک مرتبه ب بهانه های مختلف مثل نون قرض گرفتن برم و زود برگردم تا عادی بشه اما دیدم فکر حالبی نیست

عزیزم میشه یه لطفی بکنی به من کمک کنی؟من هنوز مجردم البته با یه اقایی که همکلاسیمه 2 ساله دوستم و خیلی هم رو دوست داریم و واقعا مکمل هم هستیم حالا ایشون از من برای خواهرش تعریف کرده و خواهرش هم بدون شناخت من من رو خیلی کوبیده به طوری که ازون قضیه چند ماه میگذره و هنوز قسمتی از ذهنو قلبم درگیرشه و روی اعتماد به نفسم تاثیر گذاشته اونا خونواده ی فرهنگی هستند و از لحاظ مالیم خوبن من هم خونواده ی بافرهنگی دارم و از لحاظ مالیم ما خوبیم اما پدر مادر من دیپلم هستن ولی چون جوون هستند خیلی به روز هستند و چیزی از تحصیلکرده ها کم ندارند  و این که من اصلیتم مال یه جایی هست که دید خوبی اکثرا ندارن بهش حالا چون پدر مادر این اقا که خیلی هم سنشون زیاده دانشگاه رفتند 40 سال پیش خواهر این اقا با مطرح کردن این موضوع اعتماد به نفسمو خدشه دار کرده چون من کلا ادم مغروری هستم تحملش سخته برام و میترسم ازین که علنا من رو معرفی کنه به همه ی خانوادش لطفا بگید چیکار کنم یا چه کتاب های رو بخونم که با این موضوع کنار بیام و از مطرح شدن این موضوع با خانوادش نترسم خیلی ممنونم

دوستانم سلام 

بیتا جان ممنونم بابت معرفی پیج های خوب ...

من مدتیه پیج نیکی رو دنبال میکنم ... دیدش رو دوست دارم ... استوریهای خیلی خوبی میزاره و خوب تحلیل میکنه 

Niky.world

مثلا امروز در مورد کنشگری که در کتاب ۷ عادت مردمان موثر  در مورد صحبت میشه گفته بود .. خیلی ملموس بود ..

اینکه در هر ماجرایی . اول ببینین سهم شما چیه؟میزان مسئولیتتون چیه؟نه اینکه نقش قربانی رو بگیریم و به دنبال مبرا کردن خودمون ..

نکته ی  خوبی بود 

بچه ها یه چیزی من تئوری م از عملی م بهتره ... یعنی دانسته هام رو در زمان مورد نیاز ... کاملا نمیتونم به عمل برسونم .. علت چی هست از نظر شما؟

بانو جان خیلی به راهنماییت احتیاج دارم😢کجاااایی عزیزدلم

مطالعه کردم عزیزم،خدا دخترتونو براتون حفظ کنه انشاالله ولی من تازه ازدواج کردم هم سنم کنه و هم تجربم کم خیلی میخواستم از همین اوایل زندگی تجربیات کسی مثل شما رو در زندگیم جاری میکردم چون خیلی جاها رو دارم اشتباه میرم میخواستم اگر امکان داره راهنماییم میکردیم یک دنیا ممنونتون میشدم

دوستان بانو آرتمیس چند روزه نیستن 🙁🙁

دلم برا صحبتهاشون تنگ شده 😢😢

یجورایی انگیزه میدن بهمون که این مسیر رشد رو ادامه بدیم مثل یک معلم مهربون ❤️❤️❤️

کاش زودتر بیان تا از راهنماییهاشون استفاده کنیم 

وقتی صحبتهاشونو میخونم اعتماد بنفس میگیرم 💪💪💪

دقیقا دقیقا عزیزم من هم 6سال از تولد پسرم میگذره ودارام میسوزم از اینکه به اندازه ای که خانواده همسرم بچه ام رو میبینن من نمیبینمش برا همین متن سازی های مادرشوهر افریته ام که از بدو تولد بچه ام تو گوش همسر ضعیفم خوند و من ساده از قبل وااا دادم و یعنی الان دارم به خودم میام و تو روی همسرم ایستادم که من واجب‌ترم من مادرشم نه خواهر و مادرت😬😬😖😖اونم برمیگرده میگه اینا رو کی بهت یاد داده 

نمیدونه تازه خودم رو اینجا پیدا کردم و روز وشبم شده مطالعه کتاب  و خوندن تاپیک های بانو آرتمیس 😄😄

سلام شبتون بخير،من تازه عضو اين تاپيک شدم وپستاتون رو هنوز نخوندم،اما الان چند روزه ک عضو ني ني سايت شدم و دارم پستهاي تاپيک قبلي بانو آرتميس رو ميخونم خيلي دلم ميخاد با ايشون مشاوره داشته باشم و مسئلم رو باهاشون در ميون بزارم بلکه تغييراتي ب رفتار و افکارم بدم و در زمينه شخصيتي پيشرفت کنم.

ببخشید ولی من فکر میکنم با این مدل ایستادگی همسرتون رو حساس میکنید و نتیجه ی خوبی نمی‌گیرید.