2777
2789
عنوان

بت خانواده همسر را بشکنید

| مشاهده متن کامل بحث + 317145 بازدید | 1712 پست

بچه ها یه روش واسه شکستن بت خانواده همسر بنظر من ارزش دادن به خودمون و خانوادمونه

مثلا متن سازی های مفید درمورد خانوادمون مثل متن سازی از اینکه چقد واسم مهم هستن و باید به خواسته شون جواب بدم (من متن سازی ام افتصاحه) اما شوهرم استاده متن سازی هست هم خودش هم خانوادش 


اونقد هم در مورد خواسته های خانوادش جدی هست و همش متن سازی میکنه که آدم جرات مخالفت پیدا نمیکنه 

مورد دوم اینکه چجوری به خودمون اهمیت بدیم که من چند مدته انجام میدم 

موها و لباس مرتب میکنم خونه رو مرتب میکنم 

قبل روغن مو استفاده میکنم و همسرم میبینه چقد بع موهام می رسم

هر میوه ای رو نمیخورم(قبلا اونا که کمی خراب و له و یا ... بود رو خودم میخوردم می گفتم حیفه)

هر روز ورزش میکنم 

غذاهای شیرین و چرب نمیخورم 

و کارهایی از این مدل 

بود من اینها هم موثر هست 

بنظر من قانون جذب هم خیلی موثره به چیزای خوب فکر کنیم 


و قسم به نور،وقتی از زخم هایت وارد میشود،تا غم در آغوشت نگیرد...
بانو جان منظورم از جواب دادن جواب به توهین یا طعنه ها نیست مثلا مادر همسرم گفت شب رو بمون اینجا من گ ...


فکر میکنم به مرور زمان ، این مهارت را میتونین به دست بیارین که چطور اجازه دخالت ندی ...

من تو تاپیکم میخواستم این مثال را بنویسم .اینجا مینویسم زودتر:


مثلا همسایه ما یک زن فضول بود (زمان مجردیم) .من از صبح ساعت 6 میرفتم بیرون تا ساعت 7:30 برسم محل کارم .از روستا میرفتم شهر...

خانم همسایه دیده بود من اون تایم میرم .یه روز بعد از ظهر که داشتم میرفتم خونه مون  صدام زد و پرسید : 

گرانبها ! صبح به اون زودی کجا میری ؟ 

گفتم : عه شما من را دیدین ؟

خانم همسایه : آره 

من : مگه صبح زود بلند میشین از خواب ؟

خانم همسایه : آره

من : چرا به اون زودی ؟

خانم همسایه : آخه آقا مرتضی(شوهرش) میره مسجد صبح ها و نونم میگیره برای صبحانه...منم پا میشم مهیا کنم بساط چای رو...

من : آهااان آقا مرتضی من را دیدن (خانم همسایه روی شوهر گرامی شون حساس بود و همه میدونستن!  و معتقد بود چشم پاک تر از آقا مرتضی نیست !خخ)

خانم همسایه: نهههههههههه خودم دیدم 

من : آهان شما و آقا مرتضی با هم میرین مسجد درسته ؟ 

خانم همسایه : بله 

من : صبونه از کجا میخرید ؟ آش ؟ حلیم ؟ 

خانم همسایه : از روبروی پارک پیروزی 

من : آره اونجا را شنیدم خیلی آش خوبی داره .خب خوشحال شدم از مصاحبت تون .با اجازه تون .سلام برسونین .خدانگهدار !


این روش را میگن یکی از فیلسوفان (فکر کنم سقراط یا ارسطو ...باید سرچ بزنم ببینم کی بوده چون یادم رفته )  در زمان خودش به کار میبرده    وقتی مردم آن زمان چیزی را متوجه نمی شدن ، فیلسوف چند تا سوال میکرده .و معتقد بوده مردم با  چند سوال میتونن به اشتباه خود و یا به حقیقت پنهان ، پی ببرن


منم از این روش برای فرار از شخصیت های فضول استفاده کردم (راه حل فیلسوف را پوکوندم !   )

وقتی چیزی را نمیخوای به طرف بگی ، سوال بپرس ازش...

ممکنه چند بار اول نتونی ...ولی بعدش تحلیل کن که مثلا وقتی طرف اولین سوال را کرد و فضولی را استارت زد ، من چه سوالی در مقابلش باید می کردم ؟

اینطوری ذهنت به کار میوفته و حرفه ای میشی


خود من هم به مرور تونستم این مهارت را به دست بیارم

مثلا موقعی که فلان حرف را نتونستم جواب بدم ، بعدش با خودم تحلیل کردم ، که جواب چیست ؟

درسته که زمان پاسخگویی را از دست داده بودم ، ولی مغزم را به کار انداختم تا در موقعیت های مشابه بتونم بهترین جواب را بدم ...

در مورد مثال شما : 

وقتی مادرشوهرت گفتن بمون ، چرا دنبال بهانه برای اینکه نمانی بودی ؟ یا چرا باید حتما توضیح بدی ؟ 

وقتی به دیگران توضیح میدی ، همیشه انتظار دارن در جریان همه چی قرار بگیرند .

ما باید دلیل هامون برای نموندن ، اونقدر برای خودمون با ارزش باشه که با قطعیت و از روی اعتماد به نفس رفتار کنیم تا دیگران هم صلابت و برنامه ریزی و اعتماد به نفس ما را ببینن...

شما شاید تو خونه کاری اصلا نداشته باشی! ظرفهات را شستی ، خونه ت جمع و جوره و ...

نیاز داری بری خونه و در خونه خودت با لباس راحت تر و تخت راحت تر بخوابی ...

شاید پریود باشی و خونه خودت راحت تری و ...

در جواب بگو : مادر باشه یه فرصت دیگه .امشب باید برگردم خونه .کاری دارم .

حالا مادرشوهرت میپرسه آخه چیکار داری ؟ بهشون بگو : یه کارهایی هست همین امشب باید انجامش بدم .وگرنه خوشحال میشدم میتونستم بمونم .ایشاله فرصت مناسب تر...

دانی از زندگی چه میخواهم ....من تو باشم، تو، پای تا سر تو...زندگی گر هزار باره بود...بار دیگر تو، بار دیگر تو...

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

من بت ساختم واقعا و الانم خیلی پشیمونم اینا دختر نداشتن از اول با این دید وارد این ساختمون شدم که دخ ...

سلام عزیزم.من تایپ کردم اما متاسفانه پرید...خلاصه کلام اصلاااااا و ابدا این اشتباه رو نکن که بخوای کاری کنی که این رفتار با جاریت تکرار نشه....تومسئول نحوه ی رفتار دیگران با جاری نیستی.مطمئن باش به گوش اون همه چیز رسیده و خودش خوب یاد میگیره چکارکنه.....

بآنو آرتمیس و دختر گرانبهای عزیز اگه میشه شما هم منو راهنمایی کنید توی صفحه ی ۴ مشکلمو مطرح کردم من واقعا سردرگمم چند روز دیگه ام مراسم عقد برادرشوهرمه منم چند ماه باهاشون روبه رو نشدم به جز دو مرتبه اونم خیلی سریع هرکی رفته دنبال کارش من باید چیکار کنم موقع حضورم توی مراسمشون؟خودم تصمیمم اینه خیلی سرد و رسمی باشم باهاشون راستی اگه متلک بارم کردن جوابشونو بدم چون کاری کردن که من میتونم از هر حرفی که بهم بزنن به نفع خودم استفاده کنم و هرچی که لایقشونه بدون بی ادبی بگم اما حرفام مطمئنا تخله و براشون خوشایند نخواهد بود ممنون میشم بهم کمک کنید

سلام عزیزم.من تایپ کردم اما متاسفانه پرید...خلاصه کلام اصلاااااا و ابدا این اشتباه رو نکن که بخوای ک ...

عزیزم من منظورم این نبود که برای جاریم میترسم که برای اونم مشکلات من تکرار شه منظورم این بود برخوردم با جاریم چطور باشه که صدمه های روحی که از جانب خانواده ی همسرم بهم وارد شده از طرف جاریمم برای من تکرار نشه؟

نه عزیزم ۲۷ سالشه و مشخصه هر اتفاقی رو با مادرش در میون میذاره

برادرتون هنوز یک هفته س عروسی کردن و خودشون بالغن و کم کم یاد میگیرن چجوری مدیریت کنن رابطشون رو...

بنظرم اگه پیش شما هم گله کردن لازم نیس علیه زنداداشتون توصیه ای کنید

و فقط ازشون بخواین ناراحتیاشونو با خود خانومشون درمیون بزارن و باهم حلش کنن و راه گله رو براشون باز نزارید دیگه

خوب دوستان، توی هر تاپیک یک مانیفست داریم. اینجا هم یک شرح موضوع میدم براتون. بت سازی یعنی بزرگ کر ...


سلام بانو خوبید؟

چرا گفتید برای تاپیک های قبل گزارش بزنن

می خواهیم استفاده کنیم 

،من الان روابطم با خانواده همسرم خیییییلی کم شده و نمیزارم بیشتر بشه 

اما به نطرم این مطلب جدید شما به همه ی ادم های اطرافمون قابل تعمیم باشه

من مطالب را می خونم و اونچه را که برداشت میکنم به بچه هام آموزش میدم.

چون خودم خیلی صربه دیدم،برام خییییییییییییلی مهمه بچه هام روابط اجتماعی بهینه داشته باشن

نه به کسی آسیب بزنن نه آسیب ببینن

برای شما هم آرزوی موفقیت میکنم 

🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹

سلام بانو جان. من با خوندن این تاپیک و تاپیک قبل یه سوالی برام مطرح شد. به نظرم اینکه هم صمیمی نشیم و هم بت نکنیم خانواده همسر یه مقداری ممکنه در تناقض با هم باشن. مثلا من خودم در راستای صمیمی نشدن تصمیم داشتم وقتی منزل خانواده و اقوام همسر میریم خوب کلاس کار را بیشتر رعایت کنم و فقط در حد عرف  خودمون که میریم کمک حالشون باشم و دیگه خود کشی نکنم به شستن ظرف و پذیرایی و ..... و از طرفی برای اینکه اونا هم که میان منزل ما خیلی محترمانه و البته غیر صمیمی به جز جمع کردن سفره و... دیگه نخوام توی شستن ظرف و... کمکی بدن. که البته راه را برای صمیمیت و به دنبال اون دخالت های دنباله دارشون ببندم. خوب وقتی این کمک ها را ازشون قبول نکنم یه وقت توی توهماتشون فکر نمیکنن بت هستن برای من؟؟!!! 

مثلا من خودم اخلاقی دارم وقتی مهمون داریم و خصوصا اقوام شوهر معمولا رسیدگیم به خودم بیشتر هست تا خانواده خودم. البته نه اینکه به خاطر حالا مادر یا خواهر یا خاله شوهر رسیدگیم بیشتر باشه فقط به خاطر خودم. چون اعتقاد دارم وقتی دارم ازشون پذیرایی میکنم و جلوشون به اصطلاح دولا راست میشم اگر بخواد نامرتب هم باشم دور از جون بلا نسبت حکم کلفت خونه دارم نه خانم خونه... ولی خوب در برابر خانواده خودم خوب راحت تر هستم چون اونا هم به ارزش ذاتی من بیشتر واقف هستن و عقلشون به چشمشون نیست. خوب این رفتار من باعث نمیشه که خانواده همسر یه وقت توهم برشون داره که بت هستن و چقدر باارزشن و متقابلن بخوان برای من برن تو فضا و کلاس بذارن...! خوب اگر غیر از این باشه و بخوام معمولی باهاشون برخورد کنم اونا هم معمولی برخورد میکنن و ممکنه پاشون را یواش یواش از حد گلیمشون دراز تر کنن و یواش یواش بیان توی گلیم من. 

با نو جان میشه راهنمایی کنید لطفا. ممنونم

از دریا آموختم غرق کنم کسی را که از حدش گذشت......!!
فکر میکنم به مرور زمان ، این مهارت را میتونین به دست بیارین که چطور اجازه دخالت ندی ... من تو تاپیک ...

عزیزم چه روش فیلسوفانه ی خوبی یاد دادید ، سوال در برابر سوال 


در مورد اینکه باید برای برنامه هامون صلابت و اعتماد به نفس داشته باشیم دقیقا همینه ، الان که گفتید به این نتیجه رسیدم که من با اعتماد به نفس بیانشون نمیکنم ، ممنون عزیزم باعث شدید خودکاوی کنم و دلیلش رو پیدا کنم

موقع رد خواسته شون اعتماد به نفس ندارم چون مادرهمسرم در برابر هر بهانه ای که میارم یه چیزی میگه و راه رو میبنده برام ، این شده که موقع رد خواسته شون واقعا تو منگنه گیر میکنم . مثلا در مورد شب موندن خونه شون دلیلم این بود که بچه م دندون درمیاره و اذیته و مسلما من خونه ی خودم راحت ترم ، ببینید حتی با وجود این دلیل منطقی من نتونستم جمع و جور کنم و بگم که واقعا تمایلی ندارم بمونم اینجا ، چرا ؟ چون اون هی جوابامو نقض میکنه و دلیل اصلی تر همونی که شما گفتید (صلابت ندارم )



ممنون خودکاوی خوبی بود حالا بهتر میتونم در جهت تغییر خودم قدم بردارم

به جای تربیت دیگران ، خودت را تربیت کن 

سلام 

بانو جان لطفا من رو هم رهنمایی کنید ❤️ممنون میشم 😘


من برا اینکه کسی دوسم داشته باشه، بهش باج نمیدم 

اگه کسی میخواد منو دوس داشته باشه، باید بخاطر خودم باشه، نه بخاطر خدمات و کارهام 

برام مهم نیست خواهرشوهرا جاری رو بیشتر از من دوست دارن. 

چون میدونم اگه منم کارهایی که اون براشون انجام میده و انجام بدم، میتونم اونقدر یا حتی بیشتر محبوب و دوست‌داشتنی باشم. 

وقتی خواهرشوهرا میان خونمون تا می‌شنوم که بچه چیزی از مامانش میخواد به محض اینکه میبینم مامانش میخواد بلند شه 

فورا خودم بلند میشم میگم من میارم میارم و اونا هم تشکر میکنن 

خونه جاری دیدم که خواهر شوهر بدون هیچ سوال و اجازه ای رفت تو آشپز خونه، از یخچال غذا برداشت و گرم کرد و آورد واسه بچش 

و خواهرش دنبال سرش همین کار تکرار کرد. 

جاری هم همینطور که نشسته بود نشست و فقط تعارف کرد که چرا بیشتر برنداشتین 


من تو گروه خانوادگی سر جمع شاید تا الان 30 تا پیام داده باشم 

ولی اون هر دفعه که اونا حرف میزنه میره چت میکنه باهاشون 

من نه تو چت میکنم نه زنگ میزنم 

ولی اون زنگ میزنه و نیم ساعت یک ساعت حرف میزنه و تو وات همیشه چت میکنه باهاشون 


یکبار به خواهر شوهرا میگفت من از فلان قیمت تا حالا بیشتر پول واسه شال و روسری ندادم اما ی روسری فلان قیمت (سه برابر قیمت مال خودش) واسه دختر جاری هدیه گرفتم. 


هر وقت چیزی بخره به اونا هم زنگ میزنه و میگه اگه شما میخواین تا بخرم واستون (خوراکی و..) خودش و همسرش رو بخاطر بقیه حسابی به زحمت میندازه


همین ی مدت پیش خواهر شوهر نه تولد گرفته بود نه قبلا واسه تولد ایشون چیزی گرفته بود، جاری یک سوم حقوق شوهرش رو داده بود کادو واسه خواهر شوهرش 


و ی عالمه کار دیگه....


 

جاری بدرد اونا میخوره، واسشون زحمت میکشه و مجبت میکنه و... 

در جواب اونا هم باهاش صمیمی هستن و... 

اینجوری حضوری که ندیدم ولی تو گروه خانوادگی ازش تعریف میکنن و قربون صدقش میرن 

همین‌طور که گفتم نه برام مهمه نه حسودیم میشه چون میدونم اینا مزد چی هست

تنها چیزی که منو اذیت میکنه، اینه که نمیدونم حس همسرم چیه به این موضوع 

نمیدونم چرا به این حساس شدم 

با خودم میگم نکنه ناراحت شه از این تفاوت رفتار خواهراش بین من و جاری 

یا اینکه فکر کنه من بدم که اونا با من صمیمی نیستن 


بد نیستن با من من کاری به کارشون ندارم اونا هم همینطور 

من راضیم 



البته رفتارای من از اول اینطوری نبوده، منم میخواستم صمیمی باشم، منم میخواستم دوست‌داشتنی باشم، منم باج میدادم و... ولی فهمیدم که چقدر اشتباه میکردم و رفتارم رو اصلاح کردم. 



🍓🍓🍓🍓🍓🍓🍓🍓🍓🍓🍓🍓🍓🍓🍓

سلام به همه ی دوستانی ک تو این تایپیک هستند و به همدیگه کمک میکنند تا پیشرفت کنیم در ارتباطات بینمون

یه پیشنهادی داشتم ک اگه دوستان بزرگوار دختر گرانبها و یا بانو ارتمیس اجراش کنند بنظرم خیلی خوبه

ما خیلی هامون ک تو این تایپیک حضور داریم بداهه گویی 

بلد نیستیم یعنی شاید همه ی اینارو بخونیم و مغزمون یادبگیره اما چون ابتدای کار هستیم سرعت مغزمون تو بداهه گویی کمه

پیشنهاد من اینه که

یه تاپیک باهمین موضوع بزنیم و فقط تیکه کلام ها جواب های قشنگی ک تا حالا تجربه خودمون یا اطرافمون بوده رابنویسم

یعنی یه ارشیوی و یه کلکسیونی از جواب ها و جملات قشنگ و نافذ داشته باشیم

امیدوارم درست منظورمو رسو

نده باشم 

اسم تایپیک هم بداهه گویی یا مهارت کلامی باشه

ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز