دوست دارم برگردم سر زندگیم ، ولی ته ته دلم زیاد ناراحت نیستم که بر نگردم ولی خب هم زندگیمو هم همسرمو دوست دارم دیوانه وار
توی دوراههی دلم گیر کردم ، خیلی حال بدیه 😞😞😞😭
یه طرفه دلم بی تاب زندگیمم ، یه طرفشم نه
یه طرفه میخوام حتما برگردم ، یه طرف نه
توی تاپیکای قبلم دلیلشو توضیح دادم
دیونه شدم ؟ نه ؟ 😞😞
خودمم نمیدونم چی میخوام 😞😞
نرید قهر😊
😰😰😰😰
شاید خیالت از بابت همسرت خیلی راحته
منظورم اینه که ترکت نمیکنه و اینا
و این که شایدم قهراتون زیاد شده عادی شده
ولی کلا ادم که خسته میشه یه همچین اتفاقی میفته درست میشه بشین به کارای جفتتون فکر کن ببین کجارو باید اصلاح کنی تو خودت و زندگیت
قلب آدم عین چسب زخم میمونه چندبار که کنده شد دیگه نمیچسبه
میدونی این اولین باره که خودم میام قهر
یه بار همسرم منو به زور اورد خونه ی پدرم ، تقصیر کار نبودما ولی با کلی التماس از طرف خودم برگشتم
زندگیم خیلی شناور شد خیلی
دوست داشتم درستش کنم ولی همسر کمک نمیکرد
اخرشم گف من زورکی باهاتم 😭
عجب صبری داری تو
تو بخون تاپیک قبلمو ببین رسیده یا نه
کتک ، تحقیر ، تهمت ، خانوادت نیان ، نمیرم ، تو ام نرو
بچه نمی خوام ازت
زورکی باهاتم
بخدا میدونم ایراد دارم خب اونم داره ولی من سازش کردم کنار اومدم پلی اون اخرش گف برو خونه ی بابات این زندگی به درد نمیخوره
فک نکنیا با هر تقی اومد نه چندبار باروش های بدی منو انداخت از خونه بیرون با زبون گف برو ولی من نرفتم
یه بار منو برد خونه ی پدرم ، خودم برگشتم دیدم قفل درو عوض کرده 😭 موندم تو خیابون
