هر زنی با شوهرتون دوکلمه حرف زد بهش نظر نداره

کاملا درسته

بدون شناخت ازدواج میکنن و بعد میخوان ی دفه طرفو زیر و رو کنن

روابطش و خانواده شو تغییر بدن

اگه طرفم مقاومت کنه محکوم میشه به کج بودن پالون!!!!

من نمیتونستم ریپلایتون کنم

به همین سادگی 🤷🏻‍♀️

خب الان بگید

اون پستی که فرمودین ی خط بیارم نمیتونم ریپلای کنم

اینجا عرض میکنم

ما میگین مثلا از حدش خارج میشن!!!

من ازتون میپرسم این حدش کجاست؟

حدش در چارچوب فرهنگ و تربیت من؟

یا حدش در چارچوب اصول طرف مقابل؟

نکته ی اصلی همینجاست که من نمیتونم از قالب نون پنجره ای توقع تارت داشته باشم!

هر کدوم به جای خودش!

من وقتی وارد خانواده ی شما نیشم و محیط محیطه شماست پس باید اصول شما رو بپذیرن و تو اون جمع تعریفم از ناهنجاری مطابق با تعاریف شما باشه

اگه میخوام تو محیط جدید روابط سالمی داشته باشم نباید متوقع باشم مطابق با ارزشایه من تو محیط خودشون رفتار کنن

اکثر آدمایی که از همین از مد خارج شدن یا نشدن حرف میزنن، با یک اصول ثابت به تمام روابط نگاه میکنن

در نتیجه ممکنه روابطی کاملا به هتجار خارج از چارچوبشون باشه

و باهاش خودشون و سایرینو درگیر رنج و عذاب کنن

میفهمم

متاسفانه نود درصد ما خانوما بعد ازدواج درگیر پدیده ای به اسم خاله زنک بازی میشیم

که میتونه به طرز هولناکی تمام دیو های خوابیده ی وجوذمونو بیدار کنه

این موردی که اشاره کردین یکی از همون دیو هاست و دلیل دیگه ش هم کمبود اعتماد به نفسه

ببینید کشور ما زبان زیاد داره درسته؟ کردی ترکی لری عرب و...

اما زبان رسمی فارسیه ، یا زبان بین الملل انگلیسه

منظور منم همینه ، میگم باید یک مرزی باشه 

مثلا شما در نظر بگیرید من با پسر عموم خیلی راحتم در حدی که پوشش باز دارم یا مثلا وقتی میخوام حرف بزنم باهاش راحت دستشو میگیرم و ... 

خب پسر عموی من ازدواج میکنه طبیعیه که زنش خوشش نیاد

معمولا ناراحت میشن (مگه اونکه خانوادگی مشکلی نداشته باشن) 

خب این جا حد و حدود چیه این که پوشم رعایت بشه 

منم نمیگم اینقدر خودمو بپوشونم که فقط دماغم پیدا باشه

یا اصلا باهاش حرف نزنم شوخی نکنم و...

میگم پوشش معمولی باشه ، اگه قبلا شوخی های ناجور داشته الان نداشته باشم

من تو اولین پستم هم نوشتم که اگه زیاد از حد حساس باشن خب مشکل اون شخصه ، نمیشه کاری کرد فقط همین که رفت و آمد محدود شه

منظور من به استارتر فقط نبود به صورت کلی گفتم

نه واقعا حداقل خودم حس نمي كنم اعتماد به نفس پاييني داشته باشم اما بد بين هستم  ، من و همسرم همكاريم و يك سال قبل ازدواجمون با هم زندگي مي كرديم و خب مسلما كسي نميدونست . اما همكار خانم داشتيم كه ٢٠ سال از ما بزرگتر بود و ميومد رو ميز ما مي نشست و هر عشوه اي كه فكر كني مي ريخت ،  مي خوام بگم درسته همه نظرندارن ولي جامعه خيلييي خرابه خيلي

بچه ست خیلی

وگرنه چ من چ پدر و مادرم مدام در حال بال و پر دادن بهش بودیم

و باورم نمیشه که حسادت کنه 😔

بچه ست و بی نهاااایت ملوس و زیبا

نمیدونم چرا انقدر خودشو کم میبینه

مدام داره شوهر دوزاریشو چکک میکنه

انگار نه انگار که تازه عروسه

چه قدددر واسش گریه کردم وقتی شنیدم پدر احمقش اینجوری شوهرش داده

هنوزم سخته واسم قبول کردن اینکه راجع به منننن راجع به من اینجوری فک کرده

منی که بد دل ترین مردایه فامیل سرم قسم میخورن

چی بگم

شده دیگه

نه میشه گفت کاملا موافقم نه کاملا مخالف

حرفام زیادن و خواب آلودم

اشکال نداره این بحثو با شما خانوم عزیز بعدا ادامه بدم؟

حتما خوشحال میشم عزیزم ، شبتون خوش ، موفق باشید🌹

استارتر میتونستی خشک و رسمی برخورد کنی باهاش و با برادر همسرت در حد سلام و احوالپرسی

قبول دارم اشتباه کرده ولی شما واقعا فهمیده و عاقلیید، من تاپیکتون رو دنبال میکنم، خوشبخت باشید... 

سلام عزیزم،خیلی ازت یاد میگیرم و تحسینت میکنم.خواننده خاموش تاپیک هات بودم تا اینکه با این یکی زخم کهنه ام سر باز کرد.قشنگ یاد خودم افتادم.البته داستانمون یه فرقایی داشت من جاری کوچیکه ام و مثل شما تو جمع خوش سر و زبون و اهل سیاست و ... . و جاری بزرگه برعکس من تا اینکه حسادت ها و رفتارهای عجیب و غریبش شروع شد.اول خواست تلافی کنه ولی راه تلافی بلد نبود مثلا قربون صدقه شوهرم می‌رفت.تو جمع به من کم محلی میکرد یه طوری که همه بفهمن.و یا از خاطراتش و رسیدگی هاش به شوهرم می‌گفت قبل از اینکه با من ازدواج کنه.منم برام مهم نبود تا اینکه خیلی مستقیم اومد بهم گفت.فرق دیگه اینجا بود که پشت سرم حرف نزد اگر هم زده من نفهمیدم.اما به قول شما این حرف برام خیلی سنگین تموم شد.تا یک مدت که رابطه امو باهاشون قطع کردم.و بعد ب اصرار خودش باز از سر گرفتیم اما من خیلی خودمو اذیت کردم مثلا کم حرف شدم.از اون خیلی تعریف میکردم تو جمع چهار نفره امون و سعی میکردم با برادر شوهرم حتی رو به رو نشینم تو ی خط بشینم که همو نبینیم و .... اما بعد از مدتی که بزرگتر و فهمیده تر شدم فهمیدم من نباید خودم رو عوض میکردم و مثل سابق رفتار کردم چون من هیچ قصد و نیتی بدی پشت رفتارهام نبوده و نیست و اصلا حتی رفتارم زشت یا زننده نبود و اهل محرم نامحرمم.ایشون به گفته خودش و مشاورش زیاد رو همسرش حساس و اعتماد به نفس کمی داره.خلاصه که من همون آدم سابق شدم اما دیگه دلم با این ادم مثل سابق نمیشه و منی که سخته برام کینه ای باشم.این برام اذیت کننده اس.هر چند که فکر میکنم کینه نیست بیشتر چون آدم در مقابل اینطور آدم ها احساس معذب بودن داره نمیتونه باهاشون مثل سابق رفتار کنه

زمونه بدی شده من دیدم که برادرشوهر بازنداداش رفیق شدن زنه بد بخت خودش زجر میکشید من تا یه حدی کمکش کردم ولی برا خودم‌دردسر درست کردن ولی اینو بگم که منم زخمی خیانتم وحالم بعداز ۶ سال خوب نی و الان هم ذهنم خراب شده به زنداداشم و... شک میکنم یه بار به شوهرم گفتم چه لزومی داره به توزنگ بزنه یا پیام بده پاشین بیاین وقتی میدونه شوهرش نی میتونه به من بگه 

درصورتی شوهرم حتی چتاشون رو پاک نکرد همه من خوندم ولی حس بدی داشتم الانم دیگه این حرکت من باعث شد کمتربرن