دخترم وارد هشت ماه شده چن روزه میگم براش سرلاک بگیر غذا هم بهش میدم میگه نمیخاد بچه منه نمیخاد بخوره تو دخالت نکن میگم منم مادرشم من ۹ماه سر دل کشیدم زایمان کردم میگه حالا من باباشم تو کارای منو بچم دخالت نکن خیلی دلم میشکنه احساس میکنم بچه من نیس هر چی میگم میگه بچه منه اینکار بکن اینکار ن میگم زیاد بالا نبر جای مامانت اینا همش بالایه میگه بچه مال اونایه به تو ربطی نداره نمی‌دونم چرا همش این حرفارو میزنه خیلی داغونم خیلی گریه کردم انگار ن انگار منم مادرشم حق دارم خونوادشم همین حرفومیزنن که بچه مایه چکار کنم بنظرتون ،😔😔
بگو ببخشید که ۹ ماه نگه داشتمو و ......
اینم شانسه مایه
وقتی گریه کرد بده دستش بگو بچتونه ارومش کنید
وقتی پی پی کرد بگو خودت بشو نمیخوام دخالت کنم
عزیزم بروبخواب بچشو بده دستش
اللهی بگردم یعنی چی
بیخیال دختر دایی منم هم شوهر هم مادرشوهرش نمیزاشت بهش کمک غذایی بدن قایمکی میخرید وقتی نبودن میداد بچه می‌خورد
😳
ولش کن بهش نرس ببین باباش میتونه بهش برسه؟ تا یه هفته کاری به یچه نداشته باش تا حساب کار دستش بیاد
کل کل نکن ،ولشون کن
بگو اگه من نبودم از کجا میخواستی این بچه رو بیاری ،چه حرفااااااااااا😩
وقتی پی‌پی‌کرد برو بچه رو بهش بده خودتم استراحت کن
حالا خودش هیچی
اینکه خانوادش بچه ماست رو نمیتونم هیچ جوره درک کنم 😒
برخورد کن باهاشون بابا ؛ پیش مادر بچه میگن بچه مال ماست ؟؟
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
