شایدم ما فقط خود جسممون هستیم فکرمون همون فسفرا و سلولای خاکستریه که میسوزونین
و روح ما خود ما نیست شاید روح ما موهبتیه که موقع تولد به بدنمون و ورواقع به ما داده میشه تا باهاش زندگی کنین تا مرورشس بدیم تا بتونیم تا اونجا که میتونیم روحمون با اعما صالح به مرتبه ای برسونین که نزدیک شده به خدای متعال
میگم شاید اون روح دست ما امانته و مثلا من خودم همون جسمم هستم و رکح موهبتیه که در طول زندگیم باهاشم و تا وقتی اونو دارم زندم و تا وقتی اونو دارم میتونم همراه با اینوه روحم رو پردرش میدم خودمم به خدا نزدیک بشم یا اینکه ارز روحی که به من امانت داده شده به درستی مراقبت نکنم و اونو ببرم سمت زشتی ها و خودمن امراهش دور شم از خدا
میگم یعنی من و روحم دو چیز جدا اما به هم وصلیم و تا وقتی باهمیم یکی هستیم
اما فقط مردن شاید اینطوره که اون روح از ما جدا میشه و ما دیگه توانایی اینکه بخواییم بهتر از این که هستیم باشیم رو نداریم چون دیگه فقط خودم ماییم و روحی نداریم که باهاش رشد کنیم خدا نکنه که روح رو به گند کشیدع باشیم و خودمون هم ذلیل کرده باشیم که وقت جبرانی نباشه
حالا اون روح با توجه به سطحش ممکنه اینطور باشه تو زندکی بعدیش بره تو جسمی که ذات اون شخص که از پدر و مادر میاد در سطح اون باشهاون فرد باید اون روح رو رشد بده تا پاک باشه و رشد کنه و به حضرت حق برسه
من اینطوری توجیهش میکنم
البته نه اینکه بگم اعتقاد دارم یا نه اما میگم شاسد اینطوری توحیه داشته باشه