ما ازدواجمون سنتی بود
خیلی مشکل داشتیم.
دنیامون زمین و اسمون بود
انتخاب برای اون اختیار بود و برای من ی جورایی اجبار
اولا همش دعوا داشتیم خیلللییی همش بحث و کتک کاری و دعوا
الان خیلی بهتریم
باهم ارتباط گرفتیم بهم خو گرفتیم میتونیم باهم صحبت کنیم
بدون مشکل نیستیم دعوا هم داریم ولی خب حداقلش میتونیم همو اروم کنیم
الان دیگه بدون همدیگه حالمون بده کنار نمیایم با نبودن هرکدوممون
اولا اعتماد تو زندگیمون نبود الان هست البته هنوز خیلی چیزا هست که دوستشون ندارم ولی خب راحتتر باهاش کنار میام یعنی فهمیدم که این چیزا واقعا زیاد مهم نیست
یکی از مشکلاتمون ارتباط داشتن با دوستام بود ک میگفت نه خیلی پافشاری میکردم ولی الان ک دوستام هم ازدواج کردن اونا سراغی از من نمیگیرن پس فهمیدم اونا هیچوقت دوستاشون ک مثلا یکیشون منم تو زندگیشون اولویت نبوده
الان دیگ راحت جلو شوهرم زنگ میزنم به دوستام پیام میدم اون دیگه کاری نداره
کمبود ها زیاد ولی علاقه ای که به شوهرم پیداکردم و بالعکس باعث شده بتونیم کنار بیایم