امروز قرار بود پسر عمم با موتور بیاد نزدیک خونمون یه امانتی برام بیاره عمم فرستاده بود بعد چون میخواس بره سرکار عجله داشت گف بیا سرخیابون واستا من علاف نشم زود بگیر.منم اومدم واستادم چون میدونستم نزدیکه نگا میکردم که ببینمش. یه موتوری از دور دیدم فک کردم پسر عممه اومد جلوتر دیدم نه نیس فقطططط باهاش چشم تو چشم شدم همییین. دیگه دیدم پسر عمم دیر کرد داشتم میرفتم تو کوچه مون دیدم موتوریه افتاده دنبالم 😂 منم ترسیدم واستادم یهو اینم اومد جلو گف معذرت میخوام خانوم گفتم بله ؟ گف من حقیقت ازت خوشم اومده میشه شمارمو بزنی؟ گوشیشم دراورده بود 😂منم گفتم نخیییر .یکم واستاد بعدم رف ...
واقعا چرا پسرا این جوری ان همه چی رو به خودشون میگیرن من فقط یه لحظه باهاش چشم تو چشم شدم چرا فک کرده من تو کف اونم والان بهش شماره میدم 😂؟؟؟؟