من انار میخواستم شوهرم خرید از بس ترش بود یه دونه بیشتر نخوردم رفتم خونه مادرشوهر م درخت داخل حیاطشون اناراش شیرین بودن چندتا داد دخترم منم خوردم شوهرم رفت برام بچینه گفت زیاد نچین اما شوهرم چید کلا 5 تا خوردم حالا به همسرم میگم مامانت از ترسم فردا همشو جمع میکنه
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.