بعد از جریان فهمیدمن خیانت همسرم واقعا همسرم عوض شده و هردومون تو مسیر بهتری داریم حرکت میکنیم
بهم کمک میکنه رابطش بادخترمون خیلی صمیمانه و دلنشینه
حواسش به من و زندگیمون هست
باهم کتاب میخونیم و همش بهم میگه جبران میکنم و..
بهم بیشتر پول میده بدون اینکه درخواست کنم و خلاصه که دارم به زندگیم امیدوار میشم
(جریان کامل خیانت همسرمو تو این تاپیک نوشتم https://www.ninisite.com/discussion/topic/4331746/خیانت-همسرم-و-تجربه-من?postId=135763646)
حالا مادرشوهرم این وسط داره اذیت میکنه
همش تو جمع تیکه میپرونه که فقط این پسرم زن زلیل نبود که شد
یا اگه دوروز یه بار نریم خونش زنگ میزنه به شوهرم گریه که تو منو فراموش کردی
به شوهرم گفتم باید این مشکلو خودت حل کنی اونم مهربانانه به مادرش گفته بود مامان اینجوری با فرزانه حرف میزنی ناراحت میشه و من در حدتوانم هرکار بخوای نوکرتم هستم ولی خواهشا احترام زنمو نگه دار
همون موقع که شوهرم اومده بود زنگ زد به من سر و صدا که حالا دیگه شوهرتو پرمیکنی و من چه بی احترامی کردم و...
من گفتم شاید من بد برداشت کردم ولی وقتی مثلا شما میگین فرزانه همش ناز و ادس شانسم داره یا مثلا میگین زن داداشت پسرمنو دیده شوهرشو ول کرده رفته خوب من ناراحت میشم گفت تو اینجوری نبودی و من منظوری نداشتم و گریه کرد که من هرچی میگم تو بد برمیداری مگه بده از زندگیت تعریف میکنم و آخرش بدهکارم شدم
حالا باز دیشب دعوتمون کرده بود خونش جلو شوهرم میگه مردا قبلا خیلی بیشتر غیرت داشتن زناشونم حساب میبردن الان مردا بی غیرت شدن
دوباره برگشته میگه ماشالا فلانی (بچه جاریم) خیلی تپل و باهوشه چون مادرش بهش میرسه الان مادرا یا سر کارن یا بچه دست باباشه (همون موقع شوهرم داشت با بچم و بچه جاریم بازی میکرد)
یا میگه چقدر حقوق میگیری هربار یه لباس تنته(حالا من این مانتورو ده بار جلوش پوشیده بودما)
کلا فکر میکنم از وقتی شوهرم بهم توجه میکنه باهام لج شده