لطفا کاربریشو تگ کنید دوباره بذاره
بعدش یه روز یه زنی اومد خونشون به اسم حدیث(کسی که 8 سال معشوقه محمد بوده و متاهل با 2 تا بچه) میاد به دلربا میگه میخوام از شوهرم جدا شم و صیغه محمد شم اون گفته از تو اجازه بگیرم بهش میگه وقتی محمد خواست تورو بگیره من چیزی نگفتم حالا هم تو چیزی نگو
عاقا اخرش الکی بود فهمید محمد با همه زنا و دخترا رابطه داره اما بیخیالش شد که بره طلاق بگیره، هیچی اخر تقش در رفت زن شوهر دار ، شوهرش متوجه رابطشون میشخ، هیچی محمد میکشتش البته قتل غیر عمد بعدم به جرم قتل و زنای مهسنه اعدام میشه همین. بچشم مرده دنیا میاد
بعد محمد از راه میرسه میبینه حدیث اونجاست و جلو دلربا همو میبوسن بعدش حدیث که رفت محمد به دلربا میگه من میخوام اینکارا بذارم کنار فقط امشب میرم دیگه از فردا حتی گوشی هم تو نخوای نمیخرم
بعدش دیگه دلربا میره خونه مادرش و به مادر جونش ماجرا رو میگه صبح که بیدار میشه بهش میگن محمدو بردن کلانتری به جرم اینکه با زن شوهر دار بوده شوهر زنه میرسه محمد میزنه تو سر شوهره و اونم میمیره
میگم واقعا راسته یا رمانه ؟
نه عزیزم سقط شد شوهرشم اعدام شد
بعدش دیگه همه می‌فهمن و اینا حدیثو سنگ سار میکنن و میمیره خانواده محمد هم هرچی محمد داشته میفروشن خرج وکیل میکنن که رضایت بگیره. آقا جون دلربا میگه از محمد طلاق بگیر ولی دلربا دوسش داشته و میگه نه محمد به 5 سال زندان محکوم میشه دلربا تو ای 5 سال نه دیدن محمد میره نه از خونه بیرون میره نه طلاق میگیره بعد 5 سال میگن میخوان یه هفته دیگه اعدامش کنن دلربا خیلی ناراحت میشه میره زندان پیشش همو بغل میکنن و اینا محمد بهش میگه ازدواج کن و با گریه خداحافظی میکنن و چند روز بعد محمد اعدام میشه دلربا هم دیگ ازدواج نمیکنه
