تمام
من خودم یک رو میشناسم زن و بچه داشت با یه دختر دیگه دوست شده فرار کردن و ابروریزی بعدم زنش ازش طلاق گرفت رف جای دیگه ازدواج کرد اینم با بچش بوده دختره رو عقد کرد ولی باز با بقیه دخترا هم دوست میشد .. اخرش هم جنازشو یجایی پیدا کردن معلوم نشد کی کشتش از زن دومیش هم یه بچه داشت .. بعضیا میکن فک وفامیل زن دومیش بخاطر ک ابروشوت رو بردن کشتنش .. اخر هم اون زنش ک بیست سالش بوده چون هم از خونه پدر رونده شده هم بی شوهر شده با یه پیرمرد ازدواج کرد رف .. اینم سرنوشتش
هرگی میخواد ببینه بیاد تو اخرین تاپیکم اونجا گفتم
دلربا مچ زن داداش و شوهرشو گرفت بعد از ناراحتی زایمان زودرس کرد بچشم زنده نموند.
البته فقط زن داداشش نبود بعد وقتی پسر مهدیس به دنیا اومد فهمید که شوهرش با دوست قدیمیش که شوهر و دو تا بچه داره رابطه داره.
از مخاطبای گوشی شوهرش عکس گرفت وقتی زنگید بیست و خورده ای زن بودن به اسم مرد. شماره آژانسم دایورت کرده بود به گوشیش تا دلربا نفهمه.
دلربا فهمید که شوهرش کلا هر روز با یکیه، بعد یه روز حدیث همون هم مدرسه ای قدیمش که با شوهرش رابطه داشت اومد خونه دلربا گفت میخوام طلاق بگیرم شوهرت منو صیغه کنه باید اجازه بدی، بعد شوهرشو بوسید رفت قرار بود اون شب که شوهر حدیث نبود با هم باشن.
خيلي قشنگ بود چرا قفل شد؟دلم ميخواست بخونمش
دلربا کارش به قرص اعصاب کشیده بود اون شب همه چیز رو به مادر جون گفت، ولی فرداش فهمید که صبح شوهر حدیث اومده مچشونو تو خونش گرفته که لخت بودن، محمد با شوهر حدیث درگیر شد و زد اونو کشت.
