شوهرم دیشب بیرون بودیم نون از نونوایی گیرنمیومد نون محلی خریدنون محلی هم کم داشتن و ساعت نه تو اون مغازه دوبسته بیشتر گیرنیومد حالا رسیدیم خونه رفت یه دونه شو داد به ننش...بعد اومدمن سفرهانداختم الویه داشتم و شوهرم قبلش گفته بود الویه نمیخوره ابگوشت گرم کنم...اون نون محلی که خیلی ام نازکه رو گذاشتم سرسفره کنار الویه....بعد دیدم تا رسید ورداشت بسته نون محلیو و گذاشتش گوشه گفت از این نخور خراب شده...فهمیدم الکی میگه گفتم یعنی نون خراب خریدی...ج نداد... نشستم سرسفره گفت میخوای با الویه نون محلی(اسمشو نمیگم)بخوری...نون خمیر،،،الویه خمیر...اصلا معلوم نی تو دلت چی بشه...من ساده گفتم حتماخودش میخواد بخوره گفتم دلت برا من نسوخته...خودت میخوای بخوریش...با لحن قهر گفتم من اصن نون نمیخورم...اونم عصبی گفت اینو میخواستم ببرم برا مامانم چون نمک نداره...میخوری ورداربخور....دیگه منم از اون نون نخوردم نون کهنه پنج شیش روزه خوردم...جالب اینجاست خودش کاراشتباه کرده از دیشب برا من بادش گرفته صبحی رفته حموم میگه یه صابون تو این حموم نیست...و کلا رو باده...ازش بدم میاد