بخاطر خوابیدن بچه که خوابش میومد و نمیخوابید و شوهرم گرفتش رو پاش بعد دید نمیخوابه یه حالتی مث پرت کردن انداختش پایین. منم بهش پریدم خواهرش و جاریم دیدم و منم بچه رو بغل کردم که برم خونه که تو ماشین بخوابه اما شوهرم قاطی کرد و گفت غلط میکنی و تو اتاق جلو مامانش گفت چشم کورتو باز کن بچه بمن گفت نمیخوام بیام تو اتاق من پرتش نکردم و ازین حرفها.... منم بهش چیزی نگفتم.... الان تو وضعیت بدی ام.... با شوهرم یه حالتی مث قهریم... همه هم دیدن ک چی شد... منم تو اتاق نشستم... نه میتونم بهش چیزی بگم نه برم خونه... گیر افتادم....