2777
2789

دیشب بچه ها خیلی خوب نخوابیدن.

چند باری بیدار شدن و رضا اومد کمکم.

بعد از رفتن باباشون بهتر خوابیدن .

نزدیکای ساعت ده ب زور محمد برای کلاسش پا شد.

آریو هم قبلش بیدار شده بود.

ولی علی همچنان خواب بود.تا آخرای کلاسم خوابید. آخه دیشب چند باری از خواب بیدار شده بود.

محمد تا بیدار شد گفت گرسنمه.صبحانه آوردم .از یه جایی ب بعد خودش لقمه گرفت.

توی کلاس شرکت کرد و پاسخ ها رو بصورت ویس برای معلمش میفرستاد.

اما وسطش پا میشد میرفت سراغ بازیو تی وی.

منم هی باید حرص میخوردم تا بگم بیا پای گوشی.

کارم در اومده.صبح هامونمیتونم راحت استراحت کنم .

بین ۱۰تا ۱۲ ک کلاسه صبحانه خوردم.آریو رو شستم و خوابوندمش.

علی بیدار شد . ب علی هم صبحانه فرنی دادم .علی خوب دهنش رو باز نمیکنه.یا شاید لثه هاش بلنده و جلوی قاشق رو میگیره.دمرو بیشتر دوست داره بخوره .

محمد برای فعالیت کلاسش نخ و سوزن میخواست ولی چون نداشتیم اون بخش رو انجام ندادیم.

پا درد عجیبی گرفتم.بیشتر ساق پامه ولی به مچ و زانو هم گاهی میرسه .

علی هم دوباره خوابید.اینبار ک بیدار شد ، آریو هم بیدار بود.

حس میکنم علی خوب وزن نگرفته .ولی در عوض راحتتر از داداشش میتونم بغلش کنم.

برای ناهار همه چیز داشتیم.

رضا ک اومد یک کم جوجه از قبل بود گذاشت ک درست بشه .

بعد برای محمد ک گرسنش بود قرمه سبزی کشید و بعد هم خودش اومد کتارش و ناهار خوردن.من درگیر بچه ها بودم.

قطره آ.د بدم.فرنی بدم .

بشورمشون .

جوجه ها رو هم خوردن .

البته ک من نمیخوردم ولی تعجب کردم چجوری همشو خوردن؟

آخه ظرفش رو رضا گذاشته بود توی سینک.

برای بچه ها ک لعاب برنج درست‌کرده بکدم ، برنجش رو‌گذاشته بودم توی قابله کوچیک و دم نکرده بودم.گذاشتم دم بشه.

برنجم ک حاضر شد از قبل یک‌کم گوشت گذتشته بودم بیرون ، اونو گذاشتم توی سرخ کن و کباب کردم.

رفتم برنج رو بکشم دیدم‌کنارش رضا برام جوجه گذاشته .

اما نخوردم.از کنارش برنج کشیدم و با کباب خودم خوردم.

آریو نق میزد .گذاشتمش روی پا و همزمان ناهارم رو هم خوردم .

محمد از وقتی ک کلاساش شروع شده همش دفتر بدسته. هر جا من برم وسایلش رو میاره ک با هم بازی کنیم .یه صحنه بازی مبکشه و آدمک.و ما باید با اون آدمکا مرحله ها رو پیش ببریم.

طفلی تا من برای شیر دادن بچه ها جا ب جا میشم اونم وسایل رو میاره.در آخر هم نمیتونیم خیلی بازی کنیم‌.

دو پیمانه دیگه برنج شسته و خشک‌کرده بودم.

اون رو هم آسیاب و الک کردم .

میخوام تا آخر هفته آسیاب برقی و الک رو پس بدم.

بخاطر پا درد و ضعف بدنم کار خاصی نتونستم بکنم امروز.

قبل از جلسه اش ، رضا رفت دوش گرفت .

منم ماشین لباسشویی رو خالی کردم.

از محمد کمک گرفتم تا بره و لباس ها و ملحفه ها رو از توی ماشین بریزه توی سبد و بیاره تا پهن کنم.

حرف خاصی بین من و رضا رد و بدل نشد.هر چند بازم من ببشتر حرف میزدم .اون یا با بله و نه یا با سر و اشاره حرف میزد.

بچه ها ک گریه میکردن میومد و یکیشون رو میبرد.

و نمیدونم چیکار میکرد ، یک ربع بعد بچه خواب بود.و میومد و اونیکی رو میبرد.

امروز من ظرف ها رو شستم.

رضا ارائه داشت و بعد از ناهار زود رفت اتاقش.

قبل از ۶ و نیم رفت دوش گرفت و بعد رفت جلسه .

خیلی خسته بودم.بخاطر کم خوابی صبح خوابم هم میومد.

ساعت ۷تا ۷ونیم بچه ها خوابیدن و من یه چرت کوچیک پیششون زدم و محمد صدام کرد ک میترسم و ..... رفتم پیشش تا بازی کنیم و در نهایت خوابم پرید.

کلی هم بهش غر زدم .

بچه ها ک بیدار شدن باز بهشون شامشون رو دادم.

محمد هم وسط این دو تا هی میومد و میرفت و بغلشون میکرد و .... و منم حرص میخوردم.

از کنار در ک رد شدم ، از چشمی در بیرون رو دیدم.ماشینش نبود.

قاعدتا پیاده میرفت!

از عهده بچه ها بر نمی اومدم و گریه ام گرفته بود.

یک کم خونه رو مرتب کردم.

محمد بچه ها رو دمر روی بالشت های خودمون گذاشت و وسطشون نشست ب نقاشی کشیدن .بچه ها هم محو کارش و وسایل رنگی رنگیش شده بودن.

لحظه شماری میکردم رضا بیاد.

سر وقت معمول ، برگشت .

من سمت بچه ها بودم و سرم پایین بود.

ندیدمش.برای محمد کیک آورد .

بعد ب من نزدیک شد و یک شاخه گل گذاشت کنارم و سلام کرد و رفت.

🌹🌹🌹🌹  

اشک تو چشام جمع شده بود.

واقعا دیگه تحمل ادامه این وضعیت رو نداشتم.

و میخواستم خودش تمومش کنه.

این اولین قهر طولانی بود ک من زود تمومش نکرده بودم.

و اولین بار توی این ۹ سال ک اومد منت کشی اونم اینقدر سربسته .

و اولین شاخه گلی ک برای آشتی میخرید .

یاد  گلی ک توی قابلمه ی غذایی ک براش

از خوابگاه گذاشته بود ، افتادم .

چند روز بعد در حالیکه گله خشک شده بود پیداش کردیم .

رضا متعجب بود از اینکه من ب روی خودمم نیاوردم هدیه اش .

ولی بعدا ک فهمید اصلا ندیده بودم.میگفت واقعا شماها چ کدبانوهایی بودین ک کلی روز از اون ظرف استفاده نکردین ک بفهمین توش گله .

بچه ها ک آروم شدن ، رفتم اتاقش و از بابت گل تشکر کردم.

دلت به ره قوی دار ، رسیده وقت ایثار

رضا اومد و با محمد کلی بازی کردن.

آریو یک ساعت و نیم خوابید.

این رورا خیلی نق میزنه و هم خودش کلافس هم من.

فکر کنم بیشتر هم از دندونشه.

ساعد و روی مشتش رو هم میکنه دهنش و میخوره .

آریو بیدار شد.

اما علی هنوز نخوابیده بود.

شام آوردم و خوردیم.

رضا نتونست زیاد بخوره.میگفت دندونم درد میکنه.

یهویی تمام فک و لثه هاش درد گرفته بود.

قهوه خورد و یه سری درمان های خونگی روی دندونش پیاده کرد.

آریو نق میزد.

گذاشتش روی پا تا بخوابه .و علی رو بغل کرد.میگفتم آریو تازه از خواب پا شده بعیده بخوابه ، ولی میگفت روی پای من میخوابه .

بالاخره آریو رو گرفتم و علی ک کلی وقت بود میخواست بخوابه روی پاش خوابید.ساعت ده بود.

رضا خیلی خسته بود.رفت توی اتاق ک بخوابه.

محمدهم گفت میرم پیشش .اما بازم نیم ساعت بیشتر دووم نیاورد.برگشت و خودش رو چسبوند ب بچه ها.

علی ده و نیم بیدار شد شیر دادم خورد.

اما از گریه آریو نخوابید.

بین ساعت ۱۱ تا ۱۲ و نیم چندین بار نوبتی شیر دادم و روی پا گذاشتم تا بخوابن.نهایتا علی خوابید ، اما آریو خیلی بد خوابش برد.

حس میکنم شیرم سیرشون نمیکنه و فقط همش میخوان دهنشون باشه.

پا شدم جای محمد رو پهن کردم و منتقلش کردم سر جای خودش.

بین خوابشون هردو ، مخصوصا علی  دمر میشن و میخوابن.

انگار حس خیلی خوبی هم دارن.

ولی من میترسم و همش باید چکشون کنم.

قبل از خوابشون ، یک بازه ای هردو گریه میکردن.

بعد از مدت ها ب سختی دو تا رو همزمان شیر دادم .آریو وسطش ک سیر شد رها کرد.

اما علی تا خواب کامل خورد.


امروز مادر رضا زنگ زده بود ، بعد از مدت ها ک فقط با واتساپ و تلگرام در ارتباط بودیم.

با اینکه قرار بود بیان پیشمون و نیومدن و زیر قولشون زدن  ، اما دیشب میگفت چون آبگرمکن خونه و ماشینمون خرابه ، انگیزه ای برای اومدن نداریم.

چند بار خواستم بگم مگه بخاطر ما نمیخواین بیان؟ انگیزه ای بالاتر از نوه هاتون! اما گفتم بیخیالش.

دلت به ره قوی دار ، رسیده وقت ایثار

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

رضا اومد و با محمد کلی بازی کردن. آریو یک ساعت و نیم خوابید. این رورا خیلی نق میزنه و هم خودش کلاف ...

واقعا کلاس که مجازی شده  برای مادرا خیلی سخت شده. منم هر بار کلاس داره کلی حرص می خورم. خصوصا با بچه کوچیک واقعا سخته.

واقعا کلاس که مجازی شده  برای مادرا خیلی سخت شده. منم هر بار کلاس داره کلی حرص می خورم. خصوصا ب ...

دقیقا همینطوره.

مخصوصا که  بچه ها غذا خورم شدن.آماده کردن و غذا دادن خیلی سختتر از شیر خودمه.

قصد دارم ب معلمشون بگم محمد عصرها کارایی ک انجام نمیده رو با باباش انجام بده و بفرسته.

من بیشتر نگران خوندن و نوشتنشم.وگرنه علوم و ریاضیش مشکلی نداره.

امروز فعالیتی ک معلمشون از بچه ها خواست ، محمد خودش چند روز پیش خودجوش ، انجام داده بود.عکس همون رو فرستادم.

دلت به ره قوی دار ، رسیده وقت ایثار

عزیز دلم انشاالله همیشه سالم و سلامت باشی وسایه ات بالا سر گل پسران،عزیزم ازمن کوچکتر بشنوفدات اول شیرمادرخیلی عالیه هرچی ازمزایاش بگی کمه،ولی گلم دوتا بچه همزمان،من دارم دنبالت میکنم از قسمت اول شمافقط در حال شیر دادنی،حتی وقت یه وعده غذایی را نداری کنار خانودات،داری خودت وبدنت راداغون میکنی کاری که من کردم من یه بچه داشتم ولی شیرم کم شبایکساعتم خواب نداشتم تو بیست وچهار ساعت فقط برا دستشویی از جام بلند میشدم و دکتر نفهم بچه ام میگفت نه شیرت خوبه باور میکنی بخاطر حرف بقیه تا هشت ماه مدام داشتم شیرمیدادم تا مادر بزرگم به دادم رسیداومد دید داغونم موهام بهم ریخته حموم رفتن افتضاح خوارکم که هروقت میرسیدم میخوردم اول یه قوطی شیر خشک خرید اونشب پسرم با دوتا شیشه شیر تا صبح خوابید ومنم یه خواب بعد هشت ماه رفتم،بعدم بردم پیش دکترپسرم وگفت خودت میتونی تو شرایط این بنده خدا دوام بیاری،منم کنارشیرم خشک دادم واقعا به زندگی برگشتم،البته این یه دردودل هست خودت بافهم وکمالاتی صلاح بچه هات رابهتر میدونی

عزیزم میخوای کنارگیری پرستار تنها کاری که میتونه بکنه،عوض کردن پوشک وشستن لباسشون،من باشناختی که ازت پیدا کردم بچه رابادلواپسی دست همسرت میدی،پس فردا هم ترجیح میدی خودت غذاشون رااماده کنی خودت بهشون غذا بدی شیرم که خودت بهشون میدی

عزیزم بیشتر براهمسرت وقت بذار،تو یکی ازتاپیک هات گفته بودی پسرم میگه قبلا موهات قشنگتر بود،پس مطمئن باش همسرتم مدام باقبل مقایسه ات میکنه ببخش عزیزم دخالت کردم،انشاالله که زندگی پرباری داشته باشی

ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز