2777
2789
عنوان

دلم خیلی از خانواده هامون گرفته(هم خانواده خودم هم شوهرم)😞😞😞🥺

| مشاهده متن کامل بحث + 2025 بازدید | 129 پست
مامان منم دوست نداره برم خونه ش قشنگ حس میکنم.ولی خودش خیلی راحت میادد اینجا با اینکه مثلا ما یه سال ...

مامان منم تا میرم ی وعده میمونم دیگه وعده بعد رو به هیچ وجه تعارف نمیکنه بمونم

حتی بعضی وقتا بابام الکی تعارف میکنه مامانم یواشکی بهش چشم غره میره


بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

خوشبحال اونایی که خانواده هاشون براشون ارزش قائل میشن و دوسشون دارن، من مادرم هرروز بهم زنگ میزنیم ا ...

🙄🙄🙄مگه ادم برای رفتن به خونه پدریش باید منتظر دعوت باشه؟؟من با عشقم شرط کردم هر هفته وظیفه داری منو ببری خونه بابام حتی گفتم شرط ضمن عقد میکنم ما هم اگه ازدواج کنیم ۶ساعت فاصله داریم با خانوادم 

ی مدت مادرت رو دعوت کن شهر خودتون، تا اونها هم شما رو دعوت کنند مادر شوهر ها حوصله عروس را ندارند ...

به مادرم میگم بیا میگه نه نمیتونم داداشت و تنها بزارم حالا داداشم ۲۵ سالشه

اسی باورمیکنی خانواده شوهرم چنساله بدون دلیل باهامون سردن،اماشوهرم خیلی خوبه باز بهشون احترام میذاشت،همیشه دوسداشت باهاشون همسفر بشن،اما اونا فقط بادختراشونو دوتا پسرشون جایی میرن،یبار شوهرم زنگ زد بشون ک مامیخوایم بیایم خونتون،مادرش گفت مریضیم،رفتیم دکتر،خلاصه خودمون برنامه ریزی کردیم رفتیم یاسوج ابشار مارگون،خداشاهده مادرشوهرم وخواهرشوهرام وجاریام همشون تواب بودن داشتن خوش میگذروندن،ازاون سال ببعد ک الان3ساله میگذره ن زنگ زدیم بهشون،ن کادویی ن عیددیدنی،کلا بی خیالشون شدیم همیشه اینقد پرانرژی میمونم برای شوهرم ک به فکر محبت مادری نباشه،وابستشون نباشه،فقط ظاهری جلو مردم سلام مبکنیم،الان یادشون افتادن،ک یه پسر دیگه ای هم دارن،اما دیگه جایی توزندگیمون ندارن

مامان منم تا میرم ی وعده میمونم دیگه وعده بعد رو به هیچ وجه تعارف نمیکنه بمونم حتی بعضی وقتا بابام ...

مادر ادم اینجوری باشه واقعا درده😪

فکر بستنی تو فریزر نمیزاره بخوابممم.....طفلی هم تنهاست هم سردشه😪😪😌
🙄🙄🙄مگه ادم برای رفتن به خونه پدریش باید منتظر دعوت باشه؟؟من با عشقم شرط کردم هر هفته وظیفه داری م ...

دعوت نه ولی من پنج ساله ازشون دورم و سالی یکبار هم میرم خونشون، شاید شوهر من اصلا نخواد من و ببره بگه ولشون کن خوب مادرم نباید یه زنگ به شوهرم بزنه بگه چرا بچم و نمیاری خونم ، نه این تعطیلات بیاین حتما، تا شوهر منم بگه آره خانوادت واست دل تنگن بیا ببرمت

اصرار کن ، از شوهرت هم بخواه تحویلش بگیره

شوهرم صد بار زنگزده بهش میگه هر وقت میای فقط زنگ بزن بگو من خودم میام دنبالت میارمت ، مادرم میگه راه دوره ،شوهرم میگه تو چیکار داری تو بیا من خودم هر چقدر دور باشه میام دنبالت

اسی باورمیکنی خانواده شوهرم چنساله بدون دلیل باهامون سردن،اماشوهرم خیلی خوبه باز بهشون احترام میذاشت ...

اینا دیگه نوبرن، من مادرشوهرم روز اول بهگ گفت من خوشم نمیاد با پسرهام جایی برم هرجا برم با دخترم میرم، فردا نیفتی دنبال من بیا بربم مسافرت😂

دعوت نه ولی من پنج ساله ازشون دورم و سالی یکبار هم میرم خونشون، شاید شوهر من اصلا نخواد من و ببره بگ ...

خب عزیزم دوری ادمارو سرد میکنه شاید مامانت میگه دعوتشون کنم باید حسابی پذیرایی کنم و چیزی کم نذارم براش سخت میشه  شایدم به فکرش نمیرسه مشکلتو به مادرت بگو و ازش گله کن 

مادر ادم اینجوری باشه واقعا درده😪

باورت میشه حتی برای زایمانم هم نیومد مامانم من رو با ی بچه نوزاد و شکم پاره تنها گذاشت من موندم و ی بچه کوچیک هیچ تجربه ای نداشتم و ی دنیا حرف و طعنه از طرف جاری ها و خواهرشوهرام که همش میگفتن پس مامانت کو

الکی بهشون گفتم مامانم مریضه نمیتونه ازم پرستاری کنه 

الانم که بهش فکر میکنم پر از عقده ام 

تا میشنوم کسی زایمان کرده مامانش رفته پیشش بهش میرسه ی دل سیر گریه میکنم

باورت میشه حتی برای زایمانم هم نیومد مامانم من رو با ی بچه نوزاد و شکم پاره تنها گذاشت من موندم و ی ...

اتفاقا مادر منم واسه زایمانم نیومد و من تنها بودم ، من خانواده شوهرمم نیومدن اصلا تو شهر غریب خودم و شهرم تنها بودیم بعد شوهرم به همکارش گفته بود پرستار سراغ داری واسه خانمم بگیرم دوستشم گفته بود این چه حرفیه من زنم میاد پبشش روز زایمانم زن همکارشوهرم اومد پیشم اون دستمو میگرفت میبردم دستشویی چقدر بد و رنج آور بود برای منم زایمانم خاطره ی بدی یه 

🙄🙄🙄مگه ادم برای رفتن به خونه پدریش باید منتظر دعوت باشه؟؟من با عشقم شرط کردم هر هفته وظیفه داری م ...

این خرفارو فقط و فقط بعد از ازدواجت دزک میکنی

شرایط عوض میشه کلا

چنان مشتاقم ای دلبر به دیدارت                                                 که از دوری برآید از دلم آهی ،بسوزد هفت دریا را
باورت میشه حتی برای زایمانم هم نیومد مامانم من رو با ی بچه نوزاد و شکم پاره تنها گذاشت من موندم و ی ...

بمیرم برات چقدر سختی کشیدی😪منم خیلی تنهام درکت میکنم.بعد 4سال برای اولین بار سریه موضوع مهم قهر کردم پناه بردم خونه پدرم.بدترین رفتارو باهام کردن و بیرونم کردن جلو شوهرم و پدرشوهرم.

مامانم چندبار با حالت تیکه گفته دختر که شوهر میکنه دیگه خونه پدرش جایی نداره.منم دیگه حسی بهشون ندارم اصلا.یه برادر فقط دارم اونم از بس بی احساسه تا حالا یه بارم خونه م نیومده.عروسیمم نیومد حتی به بهونه اینکه مرخصی بهش نمیدن

فکر بستنی تو فریزر نمیزاره بخوابممم.....طفلی هم تنهاست هم سردشه😪😪😌
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792