یه پسره اقوام دوربود مامان بابام اصرار داشتن باید باهاش ازدواج کنی منم نمی خواستمش گفتن براحرف برید بییرون شوهرم که باهاش دوست بودم باهامون بیرون مییومد پش سرمون بود یه بار امد گف سلام من دوس پسسر سابق خانم هستم برااینکه دس بکشه پسره گف گذشته ها گذشته
هرککار میکرددیجم پسره دسس نمیکشید رفتیم بستنی بخوریم بستنی وفالوده شیرازی وکرمانی قاطی کردم که بگه این دیوونه هس پسره گف معلوم خوش مزه میشه اونم هممه رو قاطی کرد
دیگگه مستقیم بهش گفتم 🙆اونم گذاش کف دس بابام خدا بهم رحم کرد که کتک نخوردم