خدايا با ٤سال خاطره چيكار كنم من چقد زود ٤٠روز گذشت اون هفته چهلمش بود
چقد باهم خوب بوديم ميگف خدا يكي اشي ام يكي ....
بچه ها حامد ٢سال سرطان مغز و استخون داشت پارسال خوب شد اومد منو از بابام خاستگاري كرد حتي....
بابام گف حالا زوده ..
بعده عيد بود ميزنه ب ريه اش و عفونت همه جاشو ميگيره و ايست قلبي ميكنه و مارو تنها ميزاره
خدايا يك هفته اولو اونجا بودم صحنه ها از جلو چشمم نميره
تروخدا قدر هم ديگه رو بدونيم ما هنوزم باورمون نميشه
نبايد اينجوري ميشد😭😭😭





