ما تو اقدامیم برای بارداری بیشتر به خاطر فشار زیاد خانواده شوهرم
اما بعد از ۶ ماه تلاش خب هنوز خدا نخواسته بچه دار بشیم از نظر روحی خیلی تحت فشارم و استرس دارم...
دیشب خونه خواهرشوهر ناتنیم مهمان بودیم به خاطر یه سری مشکلات قرار بود پیشش باشیم.و ما هم چون توی اقدامیم یک شب در میون باید رابطه داشته باشیم...
خونه خواهرشوهرم خیلی کوچیکه اخر شب رفتیم توی اتاق و شوهرم رو برای رابطه تحت فشار گزاشتم خب اونم سختش بود توی خونه خواهرش و میگفت درست نیست اما من خیلی اصرار کردم و شوهرم با عصبانیت و دلخوری این کار رو انجام داد...
صبح خواهرش بهم گفت دیشب دعواتون بود
شوهرمم از خواب که بیدار شد اصلا نگاه هم نکرد بهم تقریبا همه فهمیدن دعوا کردیم خیلی حس بدی دارم...😥
ما دعوا داشتیم ولی همیشه توی جمع با هم خوب بودیم...
اونم جلو خانوادش