بچها من سال اول دانشگاه كه بودم با يكي از همكلاسيام كه خييييلي با من متفاوته دوست شدم چون خيلي محبت داشت و رتبه اول كلاسمون بود و معلوم بود اينده خيلي خوبي داره. اما الان٥ سال ميگذره از اون روز و من واقعا خسته ام از اين رابطه... ايشون درس رو كاملا كنار گذاشته و هر روز خدا يه جرياني داره كه حال مارو بگيره!از اونوقت تا حالا ٤ تا خواستگار عالي رو بخاطر اين اقا رد كردم حالا ايشون كارش شده شب تا صبح خوابيدن و سوار موتور شدن و اسنپ كار كردن!
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
ازدواج هم نكردين ايشون خييييلي با من متفاوته( ظاهري،فرهنگي،خونوادگي،مالي) ولي با همه اين مشكلات خيلي خيلي مهربون با محبت و وفاداره ولي انگاري مشكلاتش تمومي نداره و منو از يه دختر با روحيه تبديل كرده به يه افسرده خونه نشين!
یا تو اونو با خودت میبری بالا،یا اون تورو باخودش میکشه پایین! نقطه مابینی بعید میدونم وحود داش ...
بله متاسفانه ايشون باعث شد من قيد كلاس زبانمو بزنم چون اونجا خواستگار داشتم!!! باعث شد برا ارشد نرم دانشگاه مورد علاقم چون ازم دور ميشه!!! حق با شما هست