2777
2789
عنوان

جهاد لیلی

1449 بازدید | 11 پست
نویسنده این وبلاگ یک خانم است و تلاش داره راه حل مشکلات خانم ها با خانواده همسرشون رو به صورت کارگاهی ارائه بده و انصافا ایده های جالب و نوی در این زمینه داره .مهمتر از همه این که این ایده ها بایک نگاه توحیدی طراحی شده.
برای من به صورت ایمیل اومده مطالبشو میزارم تا همه استفاده کنند بدونه هیچ کم کردن یا اضافه کردن


خودت را که به خدا سپردی نگران هیچ طوفانی نباش🌺کشتی نوح را یک غیر حرفه ای ساخت و کشتی تایتانیک را یک حرفه ای🤲🤲🙆‍♀️🙇‍♀️ گ.از ده تیر رژیمم وزن اولیه ۸۴ وزن هدف هرچی خدا خواست الان ۷۴ ام
"برو و صبر پیشه کن! تربیت تو به دست زنت می باشد."


ترم سه یا چهار خوابگاه بودم که کتاب "عطش" رو از دوستم قرض گرفتم و خوندم. خیلی کتاب خوب و تاثیر گذاری بود.

چند وقت پیش دوستم فاطمه با مادرشوهرش اساسی مشکل پیدا کرده بود. از این سوءتفاهم های الکی! داشت باهام درد و دل میکرد که هیچ راهی برای اصلاح نیست ، من داشتم با خودم فکر میکردم که الان به فاطمه چی بگم که آروم بشه !! یهو یاد ماجرای سید هاشم حداد افتادم (ماجرایی در کتاب عطش) ، موندم واسه فاطمه تعریف کردم.

سید هاشم حداد، از شاگردان سیدعلی قاضی بود، یه مادر زن خیلی بد داشت که نه حرمت سیدی ایشون رو نگه میداشت نه واسه دامادش احترامی قائل بود. به حدی که سید هاشم تصمیم به طلاق زنش میگیره...اما نکته ش اینجاس که آقا سیدعلی قاضی به سید هاشم می فرمایند که: "برو و صبر پیشه کن! تربیت تو به دست زنت می باشد."

جالبه که سیدعلی قاضی نفرمودند ، تربیت تو به دست مادر زنت هست. انگاری هر سختی پیرامون همسر به ما میرسه ، باعث رشد ما میشه.. (مستقیم و غیر مستقیم)

بلا و سختی دنیا ، و اون چیزی که مقدرت باشه بهت میرسه ، حالا اگه از رنج ها فرار کنی ، "رنج" در لباسی دیگه خودش رو بهت تحمیل میکنه.

درسته که باید سعی در ایجاد یه رابطه ی خوب و با اخلاق خوش محمدی صلی الله علیه و آله و سلم ، با خانواده ی همسر داشته باشیم. اما نباید از این غافل بشیم که این سختی که داریم می کشیم ، اولا و بذاتة ، خدا برامون مقدر کرده. حالا یا برای ترفیع مقام ما ، یا کفاره ی گناهان ما...بلاخره هر دو سر، سود داره واسمون.

سید هاشم حداد به توصیه استاد بر آزار مادر زن صبر میکنن ، و بعد از مدتی در مکاشفه ی مقام خودشون رو بواسطه ی اون صبری که کردند ، خیلی بالا ، مشاهده میکنن.

انشالله که خدا به ما هم از این صبرا بده ، تا با هر ناملایمتی از کوره در نریم...


.....................................................................

لیلی نوشت: مادر زن بد داشتن هم ، نوبره ولله.
خودت را که به خدا سپردی نگران هیچ طوفانی نباش🌺کشتی نوح را یک غیر حرفه ای ساخت و کشتی تایتانیک را یک حرفه ای🤲🤲🙆‍♀️🙇‍♀️ گ.از ده تیر رژیمم وزن اولیه ۸۴ وزن هدف هرچی خدا خواست الان ۷۴ ام
مفرد مونث غائب


این پُست رو تقدیم می کنم به خواهر شوهر عزیزم ،که با بی مهری هاش به من ، باعث شد تا فهم و درک ِ عمیقی نسبت به دنیای متاهلی پیدا کنم.

تو مفرد مونث ی بودی که باعث شدی حتی در غیابت هم به تو و کار هایت فکر کنم و درپی بهتر شدن زندگی م باشم... * دوستت دارم *


اوایل ازدواج ، مشکلاتِ زیادی با خانواده ی شوهرم داشتم و چون هم من و هم آقام راه دور بودیم ، خیلی اذیت میشدم. مجبور بودم برای هر سَر زدنِ آقام یه هفته بریم شهرشون و ...! شهر مادرشوهرم با شهر خواهر شوهرم ، دو تا جای متفاوت بودن.

نمی فهمیدم مشکل از کجاست! من اصولا دختر متواضع و مهربونی ، در جمع ها ظاهر میشدم (ژنتیک اینجوریم نه مخلصانه) و معمولا تا به حال طعم طرد شدن رو تجربه نکرده بودم. حس میکردم اگه به آقام ، جلوی خانواده ش محبت کنم و احترام بذارم ، باعثه خوشحالی خانواده ش میشه ، اما دقیقا میدیم که این کار خواهر شوهرم رو خیلی ناراحت میکنه و بعد متوجه میشدم که رفتار خانواده ی آقام ، بتبع خواهرش ، با من ، سرد میشه.

خواهر شوهرم بیست و دو ساله و متاهله ، با پسرخاله ش ازدواج کرده و الحمدلله زندگی کم و بیش پُر love ی رو دارن (ماشالله). هر بار در سفر هایی که به خونشون داشتم ، چند روز رو خونشون میگذروندیم. و ایشون همیشه لطف میکردند و با روش های مختلف من رو تحقیر میکردند !!

از من 6 سال کوچیکتر هست ولی اصلا بزرگتر و کوچیکتر ...!!! جلوی آقام سکوت میکرد و پشت سر آقام بهم میگفت "ازت متنفرم"... وغیره دیگه!

گذشت. به مدت داشتم روی روابطم باهاش عمیقا کار میکردم اما چیزی از پیش نبردم. خب من تجربه که نداشتم ، مامانم هم با خواهر شوهرهاش که عمه هام بودن مثله رفیق بود ، یعنی من همیشه میدیدم که عمه ها و مامانم با هم خیلی مهربونن و این شد که تصورم از خواهر شوهر یه خواهر و دوست شده بود، و چون خودم خواهر نداشتم دیگه این مسئله حسابی توی مُخ م رفته بود.

به اطرافیانم نگاه کردم که مشکلاتشون رو با خانواده ی همسر ، چطوری حل میکنن... دیدم غالبا بعد از ازدواج خیلی عصبی مزاج شدن ، بدبین، غیبت دیگه براشون قبح سابق رو نداره، بی ادبی خواهر شوهر و مادر شوهر رو با بی ادبی جواب میدن ، بدگویی خواهر شوهر رو پیش شوهرشون میکنن و ... اصلا خوشم نیومد! من دنباله راه حلی بودم که خدا راضی باشه نه اینکه بی ادبی و ها رو با بی ادبی جواب بدم!!

اردیبهشت سال 91 بود که به دوستم ساجده زنگ زده بودم و چون هر دوتایی ، کلاس گواهی نامه ثبت نام کردیم ، باهم درباره ی ماشین و گواهی نامه زیاد صحبت میکردیم. یه بار اتفاقی ازش پرسیدم:" ساجده! چند تا خواهر شوهر داری؟" گفت :"سه تا" و کم کم درباره ی روابط ش با خواهر شوهرهاش جویا شدم. اونم مثله من یه مشکلاتی داشت ، و مثله من دوست داشت راه حل خدا پسندانه پیدا کنه نه اینکه مثله بعضی از عروس ها بشیم که از جواب دادنِ دندان شکن به مادر شوهر لذت میبرن !!

اون چیزی که من یاد گرفتم این بود که اهل بیت علیهم السلام هیچ وقت جواب اهانت رو با اهانت نمیدادن!!

باید چیکار میکردیم؟ ...بی ادبی؟ قطع ارتباط؟ محبت و احترام؟ ... وقتی محبت هم جواب نمیده چی؟ اون وقت چیکار باید کرد؟ (یا بقولِ شوخی ِ یکی از بچه ها ، برو خواهر شوهرت رو بزن) صحبت منطقی داشته باشیم با هم ؟ کدوم منطق! منطق ما یا بی منطقی اونا ؟ اگه راه حرف منطقی رو هم رفته باشیم وجواب نگرفته باشیم، باید چیکار کنیم؟ بیخیالی؟ صبر؟ هدیه دادن؟ اگه داده باشم و !!

خدا چی می خواست؟؟

من و ساجده خیلی اهل گوش داد به حرفای استاد پناهیان بودیم. یه کلمه که استاد پناهیان زیاد مطرح میکنه کلمه ی "کارگاه" هست. کارگاه جایی که ، موشکافانه به تحلیل و بررسی یه موضوع می پردازن و تا حل نشه ، بیخیال مطلب نمیشن.

این شد که من و دوستم ، با هم یه کارگاه زدیم تا بهترین راه حل های خداپسندانه رو ، در ارتباط با خانواده شوهر پیدا کنیم.

ادامه دارد...


...................................................................

لیلی نوشت: حتما پست های بعدی رو پیگیری کنید که درباره ی کارگاه قشنگمون ، می خوام براتون بگم.

حدیث نوشت: مولا علی (علیه السلام) :"با مخاطب خویش پسندیده و مودب سخن بگویید."
خودت را که به خدا سپردی نگران هیچ طوفانی نباش🌺کشتی نوح را یک غیر حرفه ای ساخت و کشتی تایتانیک را یک حرفه ای🤲🤲🙆‍♀️🙇‍♀️ گ.از ده تیر رژیمم وزن اولیه ۸۴ وزن هدف هرچی خدا خواست الان ۷۴ ام

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

علت ها (کارگاه)


اولین بار که کتابِ "مردان مریخی و زنان ونوسی" رو خوندم خیلی چیزا دستم اومد مثلا یکی ش همین تفاوت زن و مرد بود که زن ها از حرف زدن به تفکر میرسن و مرد ها با فکر کردن به مرحله ی حرف زدن میرسن.... یعنی یه زن حرف میزنه تا درد و دل کنه و بعدش به راه کار ها پی میبره...چیزی که در من بود! من درباره ی مشکل م خیلی خوب حرف میزدم و درد و دل می کردم. اما چطور باید این "حرف زدن" به یه نتیجه گیری به درد بخور تبدیل می شد؟

وقتی من و ساجده تصمیم گرفتیم واسه رسیدن به مرحله ی تفکر و راه حل در مورد مسائل خانواده ی همسر ، یه کارگاه بزنیم ، یه چیزی که اومد توی ذهنم این بود که بقیه ی خانم ها این جور مشکلاتشون رو چه جوری حل میکنن؟ و جوابی که بهش رسیدم این بود: "حرص خوردن" ... خُب راه حل خوبی بنظر نمیرسه ، البته برخی دوستان مقاوم تر هم ، جانانه انتقام میگیرن !

اولش هر اتفاقی بود بعد از آشنایی با خانواده ی همسر رو ، واسه هم تعریف کردیم (مرحله ی تخلیه ی روانی) البته توی این مرحله باید مواظب بود که قبح گناه غیبت واسمون نریزه ، و عادت نکنیم پشت سر بقیه حرف زدن. (بهتره حدیث غیبت از کتاب اربعین امام خمینی ره رو یه نگاه بندازی)

بعدش رفتیم دنباله علت ها گشتیم (مرحله ی کنکاش)

کی مقصر بود؟ چرا این رفتار رو می کنن؟ ما چه رفتاری باهاشون داشتیم که این باز خورد رو داشته؟

علت هایی که پیدا کردیم غالبا اینهاس:

سوال؛ چرا خانواده ی شوهر با ما بد رفتاری میکنن؟

علتها؛

_ یه بخشش طبیعیه ، چون از دو تا خانواده و فرهنگ مختلف هستیم.

_ یه بخشش مربوط میشه به سوء برداشت های دو طرف از رفتار هم ، چون با هم مانوس نیستیم.

_ یه بخشش مربوط میشه به بداخلاقی ما و اونا.

_ یه بخشش مربوط میشه به بی تقوایی ، که حسادت بعنوان اصلی ترین عامل بروز میکنه.

_یه بخشش مربط میشه به رفتار اشتباه همسر مون با ما در حضور خانواده ش (درحال عصبانیت یا از سر بی تجربگی)

_ یه بخشش مربوط میشه به رفتار های غلط ما با اونا. یا خیلی گرم میگیریم و یا مغرور بازی مون گل میکنه.


مهمترین و اصلی ترین بخشی که قابل بررسی هست همین علت آخریه! باید نوع رفتار خودمون رو باهاشون عوض می کردیم. مگه نه اینکه معصوم علیه السلام فرموند:"المومن کیّس" ! زیرکی ما به این بود که رفتاری رو از خودمون بروز بدیم که اولا فردای قیامت شرمنده حُسن خُلق محمدی ص نشیم و ثانیا شوهرجان ازمون راضی باشه و ثالثا اینکه خودمون هم به یه آرامش روانی برسیم و مسالمت آمیز با هم در رفت و آمد باشیم...و بعد از اینکه روی خودمون کار کردیم انشالله بتونیم در دراز مدت روی اونا هم اثر بذاریم. البته این مسئله اصلا قطعی نبود . (تغییر خودم کار نسبتا آسونی بود ولی تغییر اونا ، خیلی سخت و دور از تصور بنظرم میاد)

چیزی که ساجده گفت این بود که: تا علت اختلاف رو پیدا نکنیم ، نمی تونیم راه حل های خوب ارائه بدیم... آیا همه علت ها اینا بودن؟ دیگه چه علت هایی باعث اختلاف بین ما و اونا بود؟ و ...؟

جدای از علت ها من استرس راه حل رو داشتم.... یعنی میشد به راه حل های خوبی برسیم؟



خودت را که به خدا سپردی نگران هیچ طوفانی نباش🌺کشتی نوح را یک غیر حرفه ای ساخت و کشتی تایتانیک را یک حرفه ای🤲🤲🙆‍♀️🙇‍♀️ گ.از ده تیر رژیمم وزن اولیه ۸۴ وزن هدف هرچی خدا خواست الان ۷۴ ام
بررسی دقیق تر علت ها (کارگاه)

هر کسی یه رابطه ی با خانواده ی همسرش داره(مرد یا زن) ولی شاید این اصل "روابط" برای زن ها مهمتر باشه (اشاره به مطلبی در کتاب :رازهایی درباره ی زنان). من و دوستم ساجده ، چون این روابط برامون مهم بود ، شروع کردیم یه لیست بلند بالایی از علت های مشکلات با خانواده ی همسر رو نوشتیم.

جمع بندی کلی که بهش رسیدیم ایناس؛

تفاوت فرهنگی : که برای یکی مثله من اصلا اهمیت نداره ، چون بنظرم ، ما اصل اولیه ی فرهنگ مون باید اسلام بشه ، نه جزئیات من در آوردی خودمون! اما وقتی برای خانواده شوهر (بقول یکی از بچه ها،قبیله ی شوهر) مهمه ، تا اونجایی که با دینم تعارض نداشته باشه ، احترام میذارم.

اما قصه ی فرهنگی که به همین جا ختم نمیشه ، اومدیم یه جاهایی از فرهنگ اونا ، ما رو اذیت کرد، اونجا باید چیکار کرد؟

سوءبرداشت ها ناشی از عدم مانوس بودن :متواضعانه در محل سوء برداشت برخورد کنیم. اصولا آدما ، اگه پاک دل باشن ، با تواضع طرف مقابل ، سوءبرداشت رو ندید میگیرن!

و البته سعی کنیم که خودمون هم دچار سوء برداشت نشیم و با حُسن ظن به ماجرا نگاه کنیم. آخه شیطون اون لحظه ها به آدم میگه : فلانی زرنگ باش و مُچ طرف رو بگیر!!

اما اگه اونا پاک دل نبودن و دچار سوء برداشت شدن ، چیکار باید کرد؟ چطوری بهشون حالی کنیم که مثلا ما بی شیله پیله تر از این حرفاییم و کلا اشتباه متوجه شدن؟...

اخلاق بد : واقعا با یه مادر شوهر بد دهن باید چه رفتاری کرد؟ ... یا وقتی خانواده ی شوهرت تو رو متهم میکنن به اینکه تو قاپ پسر ما رو دزدیدی ، یا از وقتی با تو ازدواج کرده خراب شده ، عوض شده ... یا اینکه اگه خدای نکرده اختلاف سطحی بین دو خانواده باشه ، حالا یا به لحاظ سطح مدرک یا مالی یا حتی یه چیز خیلی مزخرف ، و همین بهانه ی برای تحقیر بشه ( یکی از دوستان م خودش لُر بود و شوهرش ترک ، باور می کنید که مادر شوهرش فقط بخاطر همین لُر بودن ، بهش توهین میکرد!)

حالا اومدیم و ما واقعا یا به لحاظ مادی یا مدرک یا هر چیز دیگه ای سطح مون از شوهرمون پایین تر بود ، و یا اینکه مثلا چند ماه یا چند سال از شوهرمون بزرگتر بودیم و همین دلایل پوچ بهانه شدن ، اونجاچیکار باید کنیم؟ چطور مقاومت کنیم ؟

بی تقوایی: وقتی خواهر شوهر مثلا با دروغ ، کل خانواده ش رو بر علیه آدم می شورونه ، باید چیکار کرد؟.. یا مثلا جاری ت به روابط تو و شوهرت حسادت میکنه و با زخم زبون ، خودش رو تخلیه می کنه....یا مادر شوهرت الان فکر میکنه ، تو در نقش یه آدم رُبا هستی که قاااااااااااااااااااااپ پسرش رو دزدیدی...یا !!

یا یه مطلب که متاسفانه انگاری اپیده می شده ، و اون اینکه طرف "خودخواه" ِ... و حرفش به ما اینه که :" می خوام سر به بدن ت نباشه" ...

شاید تو ، یه زندگی قشنگ و عشقولانه با شوهرجان ت داشته باشی اما مثلا مادر یا خواهر شوهر نتونن این عشق رو ببینن و فقط و فقط محبتی که از پسر صادر میشه باید سمت اونا بره و لاغیر... البته خیلی جالبه که گاهی برادرشوهر هم این احساس رو به آدم پیدا میکنه ... و اونجا آدم با تمام وجود فریاد میزنه که ای بابا مگه شما این پسر رو دوست ندارید! خُب حال کنید که الان خوشبخته!!! ... اما خودخواه ی اینقده دُوزش بالاست که بقول آیه ی قرآن " صم بکم عمی " شدن.


وقتی "خدا" رو ناظر بر اعمالشون نمی بینن و تا اونجا که می تونن با حسادت، بدگویی، غیبت، تهمت، و دل شکستن با تو برخورد میکنن ... اینجا چه اقدامی باید انجام داد؟

وقتی اصلا وجود تو راه نفس شون رو گرفته ، باید چه رفتاری باهاشون داشته باشیم؟

رفتار شوهر با ما در جمع خانواده ش : که اگه مردها برخورد بدی کنن یا از عصبانیت مزاج بودنشونه یا از بی تجربگی و احساس صمیمیت زیاد با خانواده شون...شاید به جرات بشه گفت خیلی از آفات رفتاری از طرف خانواده ی همسر که با اون یه عروس دست به گریبانه ، یا جناب شوهر می تونن مانع بشن یا به راحتی می تونن آسیب روانی ، خانمش رو کم کنه ...همون مثله حرص خوردن که قبلا با هم صحبت کردیم که غالب خانم ها دچار این آسیب روانی میشن و دلیل اصلیش تنها موندن زن هست. اینجا اون خانم هم داره از اذیت های خانواده ی همسرش رنج میبره هم از تنها موندن توی این میدون... و متاسفانه هستند مردایی که کمی سهل انگاری میکنند !... و یا اینکه تعصب ها گُل میکنن...و انگاری خونه شده میدون جنگ و الان زن در سپاه دشمن ، روبه روی جناب شوهر ، صف کشیده !... واقعا چطور باید به همسری که یا نمی فهمه مثلا مادرش داره آدم رو اذیت میکنه یا خودش تعصب داره ، حالی کرد که داریم آسیب می بینیم؟....

(لطفا این مسئله رو هم مد نظر داشته باشین که بعضی از بزرگوارن از خانواده ی شوهر خیلی با سیاست اقدام میکنن...جلوی شوهر با ما یه رو دارن و پشت سر پسرشون یه روی دیگه)

برخورد های ما با اونا : ما چه برخوردی باهاشون داریم؟ آیا احترامشون رو خوب حفظ کردیم؟ آیا جواب تشکر محبتشون رو ، مهربون دادیم؟ آیا تا بحال شده از نگاه مادرشوهرت به زندگی پسرش نگاه کنی؟ شاید یه جاهایی ما دلشون رو آهسته شکستیم! شاید یه جاهایی ناخواسته ترس از دست دادن پسرشون رو بهشون تزریق کردیم! ... شاید یه جاهایی ترس از دست دادن محبت برادر رو به خواهرشوهر انتقال دادیم ؟... یه بار رفتارامون رو اسلوموشن نگا کنیم!!

از یه زاویه دیگه هم باید اینطور به قصه ی برخورده خودمون با اونا نگاه کنیم:

امام علی علیه السلام در آخرین فراز از خطبه ی شریف همام به این مطلب اشاره میکنن که آدم ِ متقی واسه کسب منفعت با کسی دوست نمیشه. آدم با تقوا از سر محبت و واسه محبت مومن به مومن میاد بسمتت نه از سر حیله و نقشه و منفعت شخصی بردن! پس بر اساس کلام مولا ع همه ی دوستی های غیر از دوستی آدم خوبا از سر منفعت طلبیه... و وای به روزی که تو که "منفعت" آدم غیر با تقوی هستی به "ضد منفعت" تبدیل بشی (ضرر) . دیگه اونجا حسابی له ت میکنه ! پس از همین اول باید مراقب همه ی نزدیکی هامون با آدمای اطرافمون باشیم . وقتی طرف واسه خدا به ما محبت نمیکنه و از سر کسب منفعت و حکایت مگس دور شیرینی ، دور و برمون وز وز میکنه ، خب پس باید جوری باهاش رفتار کنیم که اگه یه روز ضدمنفعتش شدیم ، کمترین ضربه رو ازش بخوریم... اما چه جوری؟ چطور مثلا با آدمی که نزدیکی و محبتش از سر مَکر و نقشه ست ، جوری تا کنیم که نتونه بهمون آسیب بزنه ؟

(البته این رو هم بگم که قرار نیست همه در اوج مرتبه ی تقوی باشن. همین که سعی طرف بر عمل متقیانه هست ، خود به خود ، نورانیت حس میشه و دیگه اگه منفعت ها ضد منفعت هم بشن ، طرف خدا رو یادش می مونه و در اون رابطه دچار گناه نمیشه.)

به اینجا که رسیدیم من دیگه گیج شدم! واقعا باید چیکار میکردم؟ ساجده گفت:"ما اونا رو نمی تونیم تغییر بدیم، لااقل یهویی نمی تونیم همه چیز رو عوض کنیم، باید روی نقاط ضعف خودمون کار میکردیم." یعنی بطور دقیق باید علت آخری بررسی میشد...حالا دیگه داشتیم واسه دونه دونه آسیب ها ، دنباله راه حل میگشتیم. راه حل هامون دو نوع بودن ، یکی راه حل های عام (واسه همه ی خانم ها کاربرد داشت) و راه حل های خاص ( بطور مصداقی روی تک تک علت ها)...


ادامه دارد...
خودت را که به خدا سپردی نگران هیچ طوفانی نباش🌺کشتی نوح را یک غیر حرفه ای ساخت و کشتی تایتانیک را یک حرفه ای🤲🤲🙆‍♀️🙇‍♀️ گ.از ده تیر رژیمم وزن اولیه ۸۴ وزن هدف هرچی خدا خواست الان ۷۴ ام
راه حل ها (کارگاه)...یک



"چگونه تهدید خانواده ی همسر را به فرصت ، بدل کنیم؟"

هر کسی یه رابطه ی با خانواده ی همسرش داره(مرد یا زن) ولی شاید این اصل "روابط" برای زن ها مهمتر باشه (اشاره به مطلبی در کتاب :رازهایی درباره ی زنان). من و دوستم ساجده ، چون این روابط برامون مهم بود ، شروع کردیم یه لیست بلند بالایی از علت های مشکلات با خانواده ی همسر رو نوشتیم.

جمع بندی کلی که بهش رسیدیم ایناس؛

تفاوت فرهنگی : که برای یکی مثله من اصلا اهمیت نداره ، چون بنظرم ، ما اصل اولیه ی فرهنگ مون باید اسلام بشه ، نه جزئیات من در آوردی خودمون! اما وقتی برای خانواده شوهر (بقول یکی از بچه ها،قبیله ی شوهر) مهمه ، تا اونجایی که با دینم تعارض نداشته باشه ، احترام میذارم.

اما قصه ی فرهنگی که به همین جا ختم نمیشه ، اومدیم یه جاهایی از فرهنگ اونا ، ما رو اذیت کرد، اونجا باید چیکار کرد؟

سوءبرداشت ها ناشی از عدم مانوس بودن :متواضعانه در محل سوء برداشت برخورد کنیم. اصولا آدما ، اگه پاک دل باشن ، با تواضع طرف مقابل ، سوءبرداشت رو ندید میگیرن!

و البته سعی کنیم که خودمون هم دچار سوء برداشت نشیم و با حُسن ظن به ماجرا نگاه کنیم. آخه شیطون اون لحظه ها به آدم میگه : فلانی زرنگ باش و مُچ طرف رو بگیر!!

اما اگه اونا پاک دل نبودن و دچار سوء برداشت شدن ، چیکار باید کرد؟ چطوری بهشون حالی کنیم که مثلا ما بی شیله پیله تر از این حرفاییم و کلا اشتباه متوجه شدن؟...

اخلاق بد : واقعا با یه مادر شوهر بد دهن باید چه رفتاری کرد؟ ... یا وقتی خانواده ی شوهرت تو رو متهم میکنن به اینکه تو قاپ پسر ما رو دزدیدی ، یا از وقتی با تو ازدواج کرده خراب شده ، عوض شده ... یا اینکه اگه خدای نکرده اختلاف سطحی بین دو خانواده باشه ، حالا یا به لحاظ سطح مدرک یا مالی یا حتی یه چیز خیلی مزخرف ، و همین بهانه ی برای تحقیر بشه ( یکی از دوستان م خودش لُر بود و شوهرش ترک ، باور می کنید که مادر شوهرش فقط بخاطر همین لُر بودن ، بهش توهین میکرد!)

حالا اومدیم و ما واقعا یا به لحاظ مادی یا مدرک یا هر چیز دیگه ای سطح مون از شوهرمون پایین تر بود ، و یا اینکه مثلا چند ماه یا چند سال از شوهرمون بزرگتر بودیم و همین دلایل پوچ بهانه شدن ، اونجاچیکار باید کنیم؟ چطور مقاومت کنیم ؟

بی تقوایی: وقتی خواهر شوهر مثلا با دروغ ، کل خانواده ش رو بر علیه آدم می شورونه ، باید چیکار کرد؟.. یا مثلا جاری ت به روابط تو و شوهرت حسادت میکنه و با زخم زبون ، خودش رو تخلیه می کنه....یا مادر شوهرت الان فکر میکنه ، تو در نقش یه آدم رُبا هستی که قاااااااااااااااااااااپ پسرش رو دزدیدی...یا !!

یا یه مطلب که متاسفانه انگاری اپیده می شده ، و اون اینکه طرف "خودخواه" ِ... و حرفش به ما اینه که :" می خوام سر به بدن ت نباشه" ...

شاید تو ، یه زندگی قشنگ و عشقولانه با شوهرجان ت داشته باشی اما مثلا مادر یا خواهر شوهر نتونن این عشق رو ببینن و فقط و فقط محبتی که از پسر صادر میشه باید سمت اونا بره و لاغیر... البته خیلی جالبه که گاهی برادرشوهر هم این احساس رو به آدم پیدا میکنه ... و اونجا آدم با تمام وجود فریاد میزنه که ای بابا مگه شما این پسر رو دوست ندارید! خُب حال کنید که الان خوشبخته!!! ... اما خودخواه ی اینقده دُوزش بالاست که بقول آیه ی قرآن " صم بکم عمی " شدن.


وقتی "خدا" رو ناظر بر اعمالشون نمی بینن و تا اونجا که می تونن با حسادت، بدگویی، غیبت، تهمت، و دل شکستن با تو برخورد میکنن ... اینجا چه اقدامی باید انجام داد؟

وقتی اصلا وجود تو راه نفس شون رو گرفته ، باید چه رفتاری باهاشون داشته باشیم؟

رفتار شوهر با ما در جمع خانواده ش : که اگه مردها برخورد بدی کنن یا از عصبانیت مزاج بودنشونه یا از بی تجربگی و احساس صمیمیت زیاد با خانواده شون...شاید به جرات بشه گفت خیلی از آفات رفتاری از طرف خانواده ی همسر که با اون یه عروس دست به گریبانه ، یا جناب شوهر می تونن مانع بشن یا به راحتی می تونن آسیب روانی ، خانمش رو کم کنه ...همون مثله حرص خوردن که قبلا با هم صحبت کردیم که غالب خانم ها دچار این آسیب روانی میشن و دلیل اصلیش تنها موندن زن هست. اینجا اون خانم هم داره از اذیت های خانواده ی همسرش رنج میبره هم از تنها موندن توی این میدون... و متاسفانه هستند مردایی که کمی سهل انگاری میکنند !... و یا اینکه تعصب ها گُل میکنن...و انگاری خونه شده میدون جنگ و الان زن در سپاه دشمن ، روبه روی جناب شوهر ، صف کشیده !... واقعا چطور باید به همسری که یا نمی فهمه مثلا مادرش داره آدم رو اذیت میکنه یا خودش تعصب داره ، حالی کرد که داریم آسیب می بینیم؟....

(لطفا این مسئله رو هم مد نظر داشته باشین که بعضی از بزرگوارن از خانواده ی شوهر خیلی با سیاست اقدام میکنن...جلوی شوهر با ما یه رو دارن و پشت سر پسرشون یه روی دیگه)

برخورد های ما با اونا : ما چه برخوردی باهاشون داریم؟ آیا احترامشون رو خوب حفظ کردیم؟ آیا جواب تشکر محبتشون رو ، مهربون دادیم؟ آیا تا بحال شده از نگاه مادرشوهرت به زندگی پسرش نگاه کنی؟ شاید یه جاهایی ما دلشون رو آهسته شکستیم! شاید یه جاهایی ناخواسته ترس از دست دادن پسرشون رو بهشون تزریق کردیم! ... شاید یه جاهایی ترس از دست دادن محبت برادر رو به خواهرشوهر انتقال دادیم ؟... یه بار رفتارامون رو اسلوموشن نگا کنیم!!

از یه زاویه دیگه هم باید اینطور به قصه ی برخورده خودمون با اونا نگاه کنیم:

امام علی علیه السلام در آخرین فراز از خطبه ی شریف همام به این مطلب اشاره میکنن که آدم ِ متقی واسه کسب منفعت با کسی دوست نمیشه. آدم با تقوا از سر محبت و واسه محبت مومن به مومن میاد بسمتت نه از سر حیله و نقشه و منفعت شخصی بردن! پس بر اساس کلام مولا ع همه ی دوستی های غیر از دوستی آدم خوبا از سر منفعت طلبیه... و وای به روزی که تو که "منفعت" آدم غیر با تقوی هستی به "ضد منفعت" تبدیل بشی (ضرر) . دیگه اونجا حسابی له ت میکنه ! پس از همین اول باید مراقب همه ی نزدیکی هامون با آدمای اطرافمون باشیم . وقتی طرف واسه خدا به ما محبت نمیکنه و از سر کسب منفعت و حکایت مگس دور شیرینی ، دور و برمون وز وز میکنه ، خب پس باید جوری باهاش رفتار کنیم که اگه یه روز ضدمنفعتش شدیم ، کمترین ضربه رو ازش بخوریم... اما چه جوری؟ چطور مثلا با آدمی که نزدیکی و محبتش از سر مَکر و نقشه ست ، جوری تا کنیم که نتونه بهمون آسیب بزنه ؟

(البته این رو هم بگم که قرار نیست همه در اوج مرتبه ی تقوی باشن. همین که سعی طرف بر عمل متقیانه هست ، خود به خود ، نورانیت حس میشه و دیگه اگه منفعت ها ضد منفعت هم بشن ، طرف خدا رو یادش می مونه و در اون رابطه دچار گناه نمیشه.)

به اینجا که رسیدیم من دیگه گیج شدم! واقعا باید چیکار میکردم؟ ساجده گفت:"ما اونا رو نمی تونیم تغییر بدیم، لااقل یهویی نمی تونیم همه چیز رو عوض کنیم، باید روی نقاط ضعف خودمون کار میکردیم." یعنی بطور دقیق باید علت آخری بررسی میشد...حالا دیگه داشتیم واسه دونه دونه آسیب ها ، دنباله راه حل میگشتیم. راه حل هامون دو نوع بودن ، یکی راه حل های عام (واسه همه ی خانم ها کاربرد داشت) و راه حل های خاص ( بطور مصداقی روی تک تک علت ها)...


ادامه دارد...
خودت را که به خدا سپردی نگران هیچ طوفانی نباش🌺کشتی نوح را یک غیر حرفه ای ساخت و کشتی تایتانیک را یک حرفه ای🤲🤲🙆‍♀️🙇‍♀️ گ.از ده تیر رژیمم وزن اولیه ۸۴ وزن هدف هرچی خدا خواست الان ۷۴ ام
"چگونه تهدید خانواده ی همسر را به فرصت ، بدل کنیم؟"


سلام. ممنون از دوستایی که نظر و راه حل هاشون رو مطرح کردن... از بس درباره ی راه حل سکوت حرف و حدیث بود که بهتر دیدم بازم درباره ش باهم حرف بزنیم تا به یه حمع بندی درست و درمون برسیم.

_ سکوت (ادامه):

اینکه من و دوستم به نظریه ی "لالِ مهربون" رسیدم سر این مسئله بود که چرا ما داریم اینقدر ضربه می خوریم؟...خُب یه بخش قابل توجهش ماله این بود که رفتار خانواده ی شوهر ، نسنجیده بود. باری به هر جهت بود ، یعنی بدون فکر و عاقبت اندیشی ، رفتار می کردن. حالا این وسط اشتباه ما کجا بود؟ ... نتیجه ی استقرای ناقص ِ ما این شد که ما خواستیم زود با طرف "صمیمی" بشیم ، بدون اینکه از اول به یه شناخت ابتدایی و اولیه از محیط برسیم. ساجده می گفت : "اگه در برخورد های اولیه ی با خانواده ی همسر سکوت کنی ، بتبع کمتر اذیت می شی . و اینکه سعی کن بجای استفاده از زبونت از گوش و چشم ت استفاده کنی."

یعنی خوب بشنوم ، خوب ببینم. آدما و اطرافیانم رو بشناسم. همینکه اینا خانوده و فامیل شوهر جان بودن ، دلیل نمی شد که برم توی حلقشون!! این بزرگترین اشتباه یا بعبارتی جنایت من بود... من از اول رفتم با همشون صمیمی شدم ، و بعدش کلی ضربه خوردم. از حسادت ها ، بی ادبی ها ، رُک گویی ها ، دروغ و غیبت و خبرچینی و سوءظن...خیلی ساده و بی شیله پیله رفتم و باهاشون قاطی شدم. در صورتی که لزومی نداشت از اول برم صمیمی شم! بهتر بود اولش سکوت میکردم..."لالِ مهربون" می موندم.

حالا این سکوت بعنی چی؟ چه جوری؟ خفه خون م که نمیشه گرفت خُب؟ (الان قیافه م شده مثله تشویش بلاگفا)

ساجده یه قلق های جادویی داشت واسه حرف زدن ِ همراه با سکوت ... سه تا جمله ، همین!"انشالله_ماشالله_الحمدلله" یعنی در اوایل ارتباط با خانواده ی همسر بهتره ، با ظرافت و سیاست زنانه برخورد کنی، نه اینکه بدجنس باشی و نامهربون ، نه!! فقط اول خوب بشناسشون و بعد از شناختت با هرکس متناسب با اون چیزی که ازش دستت اومد قاطی شو. حالا توی مدت سکوت ، قراره تو چیزی نگی ، فقط خوب بشنوی و ببینی ... البته با لبخند ، نری بُغ کرده بشینی پیشه مادرشوهرت بعدا بگی لیلی بانو گفته !! ... مهربون باش ، یه دُخمل ناز و خوش قلب ... اگه ازت چیزی پرسیدن ، همین سه تا جمله ی ساجده رو امتحانکی بکنی بد نیس. من خودم امتحان کردم ، جواب گرفتم.

خود سکوت فی نفسه خوبه . علامه حسن زاده ، حرف زدن رو از صفات رحمانیه ی خدا و سکوت رو از صفات رحیمیه ی خدا می دونن . ( صفت رحیمییه بالاتر از صفت رحمانیه هست) ...

من اشتباهات زیادی داشتم. اما از وقتی سعی کردم دو اصل رو در باب زبان رعایت کنم ، به یه موفقیت های نسبی رسیدم. یکی اینکه صمیمی نشم و دیگه اینکه لالِ مهربون باشم.

آقا این پنبه رو از گوش مبارک در بیار که واجب رفیق فابریک بشی با خواهر شوهرت! اول بشناسش بعدا اقدام بفرما... (هرچقدر تحقیق کردم هیچ آیه ی مبنی بر وجوب رفیق فابریک شدن با خاندان شوهر ، پیدا نکردم...لطفا تحریف نفرمایید)

البته اگه بعد از شناخت کامل ، فهمیدی که مثلا خواهر شوهرت خیلی بچه ی باصفایی هست حتما حتما می تونی در جهت صمیمی شدن باهاش اقدام کنی. اما بدون شناخت ازشون ، صمیمی نشو!

_دعا کردن :

قصه ی مالک اشتر رو یادته بچه بودیم توی یه کتابی نوشته بود؟ همون که یکی به ایشون اهانت می کنه بعد مالک میره تو مسجد دو رکعت نماز می خونه و واسه ی اون مرد بی ادب دعا میکنه! از بچگی سر همین ماجرا عاشق مالک اشتر شدم. هیچی به اون مرده نگفت ، یه راست رفت پیش خدا و به خدا گفت ببخشش.. همین کارا رو کرد که بعدا امام علی علیه السلام در وصف مالک اشتر فرمودند که ، مالک واسه من، مثله من واسه پیغمبرم...

کاش من م هر وقت اذیت میشم ، برم مثله مالک پیش خدا بگم: " خدایا ، دلم شکست. واسم جبران کن" ... هنوز مثله مالک اونقدر بزرگ نشدم که خودم رو نبینم. مالک دل خودش رو ندید ، فقط دلش واسه اون مرد بی ادب سوخت که روحش کوچیک بود. رفت واسه روح اون دعا کرد.

امام باقر (علیه السلام) فرمودند:

سریع ترین دعایی که به اجابت میرسد دعای برادر برای برادرش در غیاب اوست و چون به دعا بپردازد فرشته ای که بر او گمارده شده میگوید : آمین ، برای تو نیز دو برابر این خواسنه باد . (عدة الداعی،ص١٨٣)

_دل کندن :

اگه دلت می خواد بحث دل کندن رو مفصل بدونی ، پس همین الان برو سایت بیان معنوی و سی دی استاد پناهیان رو تهیه کن. با موضوع "حُب الدنبا" ایام محرم در مهدیه ی تهران ... اصل حرف استاد پناهیان اونجا این بود که خداوند به دنیا امر کرد که: "ای دنیا ، هر کی سمتت اومد ازش فرار کن ، هرکی ازت فرار کرد به سمتش بدو!"

یعنی کلا دنیا لج ِ با ما ... بحث بعدی من و دوستم روی این بود که نباید به محبت خانواده ی همسر دل بست. کاری که من کرده بودم. بهشون دل بستم ، به رابطه ی خوب داشتن باهاشون ... و همش داشتم اذیت می شدم و روز به روز بیشتر توی گرداب سوءتفاهم های الکی می افتادم و همش اونا بهم بدبین می شدن و من غصه می خوردم. وقتی تصمیم گرفتم ازشون دل بکنم ، و دیگه محبت و عدم محبتشون برام علی السویه باشه ، کم کم اوضاع عوض شد. حالا دنیا بود که داشت به سمتم می اومد ولی من فهمیده بودم که نباید بهش دل ببندم.

_هدیه دادن:

امام صادق علیه السلام فرموند:"هدیه دهید تا مورد محبت واقع شوید."...در یه روایتی دیگه هم دیدم که"هدیه دهید تا کینه ها از بین برود."....فکر کنم خود روایات توضیح بدن مطلب رو!... حتما یه بخش از روابط با خانواده ی همسر رو با محبت کردن و هدیه دادن امتحان کن شاید همه چیز حل شد!!

_ صبر :

( و لنبلونکم بشی من الخوف و الجوع و نقص من الاموال و الانفس و الثمرات و بشرالصابرین؛ و ما شما را به چیزهایی چون ترس از آینده و گرسنی و کمبود و از دست دادن هایی در جان و مال و نتیجه ها ، می آزماییم و به افرادی که صبر پیشه می کنند مژده بهشت را بده!)_ بقرة 155

"لام" در ولنبلونکم لام حتمیه هست. یعنی خدا حتما و حتما ، آدما رو با اینا امتحان می کنه. یعنی یه اصل ثابت توی دنیا داریم و اون اینه که تو با این موارد امتحان بشی. حالا این امتحان به معنی این نیست که خدا بفهمه تو چند مرده حلاجی ... نه ! ... واسه اینه که روح ت توی "رنج" بزرگ بشه و هیچ چیز مثله رنج به انسان وسعت روح نمیده... روح بزرگ بشه که چی؟ تا هر کس با وسعت روحش ، خدا رو ملاقات کنه..

اگه حرفا قلمه سلمبه شدن باید بعدا با هم درباره ی فلسفه ی حیات حرف بزنیم ولی الان برای درک بهتر از فلسفه ی بلا در دنیا به وبلاگ دوست خوب خانه دار برو و پُست های اخیرش رو بخون.

وقتی ازدواج می کنی ، دایره ی امتحان های خدا برای وسعت دادن به روح ت ، متفاوت میشه. حالا خدا داره تو رو با مادر شوهر حسود یا خواهر شوهر خودخواه یا مثلا یه شوهر مجنون صفت (بوق) امتحان می کنه... روح طلایی ت داره آب دیده میشه...

من و تو آزاد هستیم اما خیلی هم آزادِ آزاد نیستیم. همه ی زندگی ما توی دایره ی از جبر هایی هست که خدا برامون برنامه ش رو ریخته . تو چه بخوای چه نخوای ، باید سهمیه ی رنج ت رو بکشی ، حالا اگه از مادر شوهرت هم فرار کنی ، یکی دیگه پیدا میشه که اذیتت کنه.

در روایت داریم که :" مومن همیشه در یکی از این سه رنج گرفتار است ؛ یا خانوده اش اذیتش میکنند یا همسایه ش او را می آزارد یا غریبه ای می آید و او را می رنجاند."

پس یک اصل ثابت رو در نظر داشته باش که اگه تو داری درست رفتار می کنی و رفتار خوبی باهات ندارن این امتحان الهی هست. و تو باید در کنار رفتار خوب ، صبر هم بکنی.

امام علی (ع) فرمودند : صبر در کارها همانند سر در بدن است ، همانطور که وقتی سر از بدن جدا شود ، بدن فاسد میشود ، هنگامی هم که صبر از کارها جدا شود کارها تباه میشود. بحارالانوار

حالا یکی نخواد صبر کن ، عین ِ یه آدم ِ بی سر می مونه...صبر کردن با دل داری خدا هم خیلی شیرینه هم کیف میده ! ... سوره المزمل آیه ۱۰ : وَ اصْبرِْ عَلىَ‏ مَا یَقُولُونَ وَ اهْجُرْهُمْ هَجْرًا جَمِیلا ( و صبر کن بر آنچه می گویند.)

_ تقوی :

راه حل ها (کارگاه) ...دو

وقتی خدا می خواد با تقوا بشیم ، یعنی : "برو بچه ی خوبی باش ، اون جوری که من ِ خدا بهت میگم"... خدا میگه تقوی داشتن خودش بهترین راه حل ِ ...!

تزودوا ! فان خیر الزاد التقوی ( توشه جمع کنید، که بهترین توشه، تقواست )

خود با تقوا شدن یعنی ، کارهات خود به خودت درست میشن!

من یتق الله، یجعل له من امره یسری ( هر کس تقوای الهی پیشه کند، کارهایش را برایش به آسانی پیش میبریم ) ...

خدا قول داده که اگه بچه ی خوبی بشیم ، روزی های خوبی هم بهمون میده ... روزی از جایی که فکرش رو هم نمیکنیم. مثلا یدفعه مهرت می افته تو دل مادرشوهر محترم و اصلا نمی فهمی چرا اینجوری شدش!!
من یتق الله، یجعل له مخرجا و یرزقه من حیث لا یحتسب ... ( هر کس تقوی پیشه کند، برایش راه رهایی قرار میدهیم و او را از جایی که حتی فکرش را هم نمیکند روزی خواهیم داد. )

اینکه بعضی وقتا راه رو گم می کنیم و نمی فهمیم باید چیکار کنیم ماله کمرنگ شدنه ، حالت تقوی مون هست

من یتق الله، یجعل له فرقانا ... هرکس تقوای الهی پیشه کند، برای او یک نیروی درونی قرار میدهیم که قدرت تشخیص درست از نادرست را داشته باشد.


تقوی ، یعنی عبد بشی یعنی آیت الله بهجت بالقوه ی روح خودت رو بالفعل کنی... "آنچه را که می دانی عمل کن ، این تمام عرفان است." آیت الله بهجت


خودت را که به خدا سپردی نگران هیچ طوفانی نباش🌺کشتی نوح را یک غیر حرفه ای ساخت و کشتی تایتانیک را یک حرفه ای🤲🤲🙆‍♀️🙇‍♀️ گ.از ده تیر رژیمم وزن اولیه ۸۴ وزن هدف هرچی خدا خواست الان ۷۴ ام
راه حل ها (کارگاه) ...سه

"چگونه تهدید خانواده ی همسر را به فرصت ، بدل کنیم؟"


سلام. میلاد خانم حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها رو به همتون تبریک میگم. بحث ما درباره ی راه کار رفتار خوب با خانواده ی همسر رسید به اینجا که:

_ سوء ظن (بد دل شدن) :

من یه دوست داشتم که 5 سال از بهترین سال های عمرم رو باهاش صمیمی بودم. دوست که نه ، خواهرم بود. فوق العاده خوب و مهربون بود ! زودتر از من متاهل شده بود و من بعد از پایان خوابگاه ندیدمش... تا اینکه بعد از متاهل شدنم ، دست روزگار ، من و اون رو کنار هم قرار میده... خیلی خیلی از با اون بودن شاد بودم، چون عمیقا دوستش داشتم ، اما اون عوض شده بود!! غمگین ، افسرده و پرخاشگر و بی ادب!!! رابطه ش رو با خیلی از دوستان صمیمی ش بهم زده بود و دل های زیادی رو شکسته بود. چون با نوشتن این حرفا یاد رفتار های بدش با خودم می افتم ، پس با اجازه مجمل میگم.

چی شده بود که دوستم بعد از ازدواج به کلی تغییر اخلاق داده بود؟ یکی از دلایلش که مرتبط با بحث ماست این بود که اون یه همسر فوق العاده موفقی (به ظاهر) داشت و در عوض خودش سهل انگاری های جدی در زندگی ش کرد و همین تفاوت سطح کفو بودن بین اون و همسرش باعث شده بود که فوق العاده انسان بدبینی بشه و با "سوءظن" شدیدی به همه به خصوص خانواده ی همسرش نگاه کنه و از کوچکترین حرف خواهر شوهرش ، بدترین برداشت های ممکن رو بکنه...احساس تحقیر درونی خودش ، نگاهش رو به همه بد کرده بود!... سوءظن ش باعث شد که حتی کم کم از جمع دوستان مجرد و متاهل فاصله بگیره و فک کنه که همسرش یوزارسیف هستن در چشم بقیه ، و ملت همه زلیخا !!! روز به روز رفتار های بد بینانه ش رو با همسرش بیشتر کرد ، و بارها از مسائل کوچیک یا توهم خودش از رفتار خانواده ی همسر یک جنگ جهانی در خانه راه انداخت و متاسفانه طبق آخرین اخبار لینک دوستان قدیمی ، در حال جدا شدن از شوهرشه... شوهرش داره از دستش فرار میکنه...

اینکه توی پُست قبلی با هم حرف زدیم که اول خوب بشنویم و ببینم حداقل تا چند ماه اول خوب از گوش و چشممون استفاده کنیم ، دلیلیش همینه ... نباید زود قضاوت کرد! مخصوصا در رفتار مادرشوهر ، اصلا زود قضاوت نکنید... هرچند که این حرفم یه استقراء ناقصه ، اما کم هم نیستند عروس هایی که از یه "تو" گفتن خانواده ی شوهر بدترین برداشت های ممکن رو می کنن ، یکی ش الان حی و حاضر جلوتونه... بله ، سرکار خودم رو عرض می کنم.

_ غرور ( من ) :

یک سال از ازدواج بنفشه(اسم مستعار) و آقاش میگذشت ، این مدت مادرشوهرش خیلی اذیتش کرد ، و جاهای مختلف با بدگویی ، اختلافات جدی درست کرد... اما امسال 21 ماه مبارک رمضان مادرشوهره بنفشه بهش زنگ زد و گفت:" من خیلی بهت بد کردم ، منو ببخش ازت معذرت می خوام" ...فک می کنید بنفشه چیکار کرد؟ ... گفت:"نه"... یعنی وقتی برام تعریف کرد یه دعوای حسابی باهاش گرفتم که آخه این چه کاری بود کردی؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!! شب قدر بود ، دل پیر زن رو شکستی!! هرچند که الان اوضاشون خوبه الحمدلله اما دلیل نه گفتن دوستم رو ازش پرسیدم بهم گفت:" آخه به من بد کرده بود!"

بقول عرفا هرچی میکشیم از این من ِ ... حالا مگه من کی هستم که یکی میاد و به من حرف میزنه می خوام الان زمین دهن وا کنه و اون رو ببلعه... من کی م مگه؟... بخدا از محیط روضه فاصله گرفتیم (گرفتم) که خیلی از حرفا برامون مهمه... این همه اهل بیت اذیت شدن ، اما یه من م نزدن!!

قربون امام باقر علیه الاسلام برم الهی ... و قبل از حرفم از امام زمان معذرت می خوام که اینو میگم..

یکی میاد به امام باقر علیه السلام توهین می کنه و به حضرت میگه : بقر ( نمی تونم معنی ش رو بگم) حضرت با کمال آرامش می فرمایند: " من بقر نیستم ، باقر هستم"

یا افراد زیادی بودن که به امام حسن علیه السلام توهین می کردند و چیز های بد نسبت می دادند و حضرت غالبا اینطور می فرمودند:" اگه تو راست میگی، خدا من رو هدایت کنه ، و اگه دروغ میگی خدا تو رو هدایت کنه"

گاهی گرفتار غرور میشم ، فک میکنم حالا من چون فلان مدرک رو دارم یا بابام فلانی بودن یا فلان فلان فلان ، پس الان خانواده ی همسرم ، غلط میکنن به من حرف بزنن و کمترین مجازاتشون مرگه چون بهمن جرف زدن...

چرا من یادم میره که یه روزی شونه های همین من م رو توی خاک تکون میدن و میگن :" یا فلان ! بنت فلان إفهم ..."

إفهم

إفهم

خدایا چرا این من نمی فهمه ؟!!!!!!!!


_ چادر مشکی ( تجربه ی شخصی خودم) :

(این مطلب اصلا و ابدا عمومیت نداره)... موقعیت دوستم فاطمه یه جوری بود که سه تا برادر شوهر داشت که انگاری حواسشون پرت میشد که نباید با زن داداش صمیمی شد و اون نامحرمه خب! .. (یه جورایی ما تشابهاتی در این زمینه داشتیم ) ... مسئله ی صمیمی شدن نامحرم ها ، فقط در گرم شدن نبود بلکه یه جاهایی صریحا سرد میشدن و تشر میرفتن به دوستم ... از روش های زیادی من و فاطمه استفاده کردیم تا اینکه امسال عید من در یک طرح عملیاتی نوین ، کلا با چادر مشکی حضور به هم رسانیدم و عجیب تاثیرش رو دیدم. این مطلب رو فاطمه هم امتحان کرد و کاملا موفق بود .

بعدا دوستم ساجده بهم گفت که از استاد پناهیان شنیده بود که ایشون هر وقت عبای مشکی میپوشن مردم بیشتر احترامشون رو میگیرن..

.. نتیجه ی استقرای دو نفره ی من و فاطمه این شد که جلوی بعضی از نامحرم های فامیل همسر فقطچادر مشکی بپوشیم و حتی تبدیل به چادر نمازی ش هم نکنیم..

مطلب رو باز نمیکنم ، دوستانی که مشکل مشابه دادن مطمئنم الان حسابی آمپر همدردی شون فعال شده.

_ نوشتن (تخلیه ی روانی) :

اینقدر این تیکه از حرف م رو که الان می خوام بنویسم دوست دارم که نگو نپرس... دیدی وقتی اذیت میشی و به معنی واقعی کلمه مظلوم واقع میشی یه جور خاصی احساسه خفگی میکنی؟ دوست داری بری پیش یکی باهاش حرف بزنی ، درد دل کنی ، یکی باشه تا به حرفات مهربون گوش بده و راهنمایی ت کنه...اما کی؟

به مامان ت بگی ؟ .... خب حرمت همسرت میشکنه

به همسرت بگی ؟ ... اگه این بار که بخوای بگی باره صدم باشه و اوضاع بازم مثله قبله چی !

به دوستت بگی ؟ ... به کدون دوستت ؟ بهش مطمئنی ؟ اصلا بلده کمکت کنه؟ اصلا می فهمه چی میگی؟

به کی باید بگی که راهنمایی ت کنه؟... تازه بعد از اینکه میگی آروم میشی اما بعد از یه مدت کوتاهی دوباره همون اذیت ها میاد به ذهنت و عذابت میده. این دقیقا مشکل من و فاطمه بود. هر بار که با هم تماس داشتیم ، فقط از مشکلاتمون می گفتیم و فقط به یه آرامش زودگذر می رسیدیم... یه روشی که من امتحانش کردم روشه نوشتن بود ، رفتم یه دفتر کلاسوری بر داشتم و تک تک آدمایی رو که ازشون دلخور بودم توی یه جدول نوشتم بعد هر فایل کلاسور رو به یکی شون اختصاص دادم و یک هفته طول کشید تا همه ی دلخوری های مربوط به تک تک اونا یادم بیاد و بنویسم. واااااااااااااااااای نمی دونید ، انگار از قلبم یه غده ی سرطانی رو جدا کره باشن ، اینقدر سبک شدم. بعد نشستم کارهاشون رو دسته بندی کردم : عمدی ، سهوی ، سوءتفاهم ، سوءظن من ، و ... . و اگه طرف اومده بود عذر خواهی کرده بود یا بعدش مهربونی کرد ، کنار اون رفتارش نوشتم "بخشیدم" ...

این روش رو به فاطمه هم گفتم ، اون م یکی دو هفته طول کشید تا یه دفتر کلاسوری رو پُر کنه. الان مدتیه که ما دیگه وقتی بهم زنگ میزنیم دیگه گله و شکایت از دیگران نمیکنیم . تازه فاطمه داره قرآن حفظ میکنه تا بعدا به قند عسل ِیک ساله ش یاد بده.

با توجه به تجربه ی ما ، این دفتر رو همسرت نبینه بهتره ، آخه فک میکنه که تو فقط بدی های خانواده ش رو می بینی و خوبی به چش ت نمیاد...مگه اینکه خوبیشون رو هم بنویسی که اینجوری بهتر هم هست چون به خودت کمک میکنی که زودتر و عمیق تر اونا رو ببخشی... و تازه همسرت هم خوشحال میشه که تو منصفانه نوشتی.

_ توسل (عنوان بصری) :

الان نمی خوام از توسل کردن بگم که یه راه کاره برای حل مشکلات ... نه ! ... یه منظوره دیگه دارم!!

حدیثه عنوان بصری رو خوندی؟ اگه نه حتما بخونش ، تازه آقای قاضی توصیه کردن که این حدیث شریف رو همراه خودت داشته باش و هفته ی یه بار بخون... در اون حدیث آقای " عنوان" میره خدمت امام صادق علیه السلام ، اما حضرت از پذیرش ایشون امتناع میکنن. "عنوان"میره پیش روضه ی پیامبر صلی الله و علیه و آله وسلم و به رسول خدا عرض میکنه که دل امام صادق رو با من نرم کن... حرف من اینه که صاحب قلب ها خداست ، گاهی اگه دلت می خواد یکی بهت نگاه کنه برو دعا و توسل کن و از خدا و مقربین ش بخواه که دل فلانی بهت نرم بشه.

_ سوگواری:

الان اگه خدای نکرده کسی فوت کنه اصل مراسم عزادای تا چهل م هست بعدش اگه خیلی عزیز و جوون باشه مثلا همسرش یا مادرش تا سالگرد لباس سیاه تنشون میکنن

یکی از مشکلات اصلی ما خانم ها اینه که معمولا یک عمر غصه ی گذشته رو می خوریم . غصه ی فلان بدی که در حق ما کردن... این آفت از جزئی نگری ما نشات میگیره و باعث میشه خیلی جزئی و دقیق روی مسائل ریز بشیم و اگه روی خودمون کار نکینم متاسفانه روی اون مسائل ریز، متوقف میشیم.

بیایید تصمیم بگیریم به خودمون زمان سوگواری بدیم ، یعنی چهل روز بشین واسه فلان حرف مادرشوهرت غصه بخور اما توروخدا من نیام چهل سال بعد ببینمت و تو هنوز سر اون موضوع در حال زجه زدن باشی!! به خودت زمان بده و در تنهایی خودت اصلا حلوا بپز ، گریه کن و به خودت بگو این زمان سوگورای تمام دو سال اول ازدواج م هست و یکی دو هفته عمیقا روی اون دوسال تمرکز کن ، فکر کن، گریه کن ، تصور اون لحضه ها رو بکن و به خدا بگو برام جبرانش کن ، ...اما رد شو...رد شو....رد شو.... متوقف نشو....زوم نکن.... مثله رود از اون گذشته ی تلخ رد شو تا زلال شی...

_ بچه ی مریض :

تصور کن یه بچه ی مریض داری. ساعت سه ی شب ِ ، بچه ت داره توی تب می سوزه ، هی اسهال و استفراغ داره ، داد میزنه و دارو هاش رو نمیخوره ، تشنج میکنه و لیوان آبی رو که داری بهش میدی میریزه! تو چیکار میکنی؟ ... کار یه مادر اینه که با تمام عشقش با تمام قلبش ، بره بچه ش رو بشوره ، ببوستش ، داروش رو آروم آروم بهش بده و نذاره زبونش رو موقع تشنج گاز بگیره... و هی بگه ای جااااااااااااانم ، برات بمیرم!

گاهی بیا من و تو به اطرافیان نامهربون دور و برم مون به چش بچه ی مریض مون نگاه کنیم ، بچه ی که نمی فهمه ، روی خودش کار نکرده ، نفسش اسیر شیطانه و الان خدا از من و تو می خواد با مهربونی هامون ، حالش رو خوب کنیم... گاهی باید پیغمبر بشی واسه اطرافیانت!

_ عزیز دل امام زمان علیه السلام :

سال 86 بود. محرم دقیقا شده بود بین امتحانای ترم ما ، و من ناراحت بودم که اگه بخوام وقت بذارم و برم هیئت محبین و مراسم استاد پناهیان ، از وقت درس خوندن م باید بزنم. زد و یه برف حسابی اومد و یه هفته خوابگاه تعطیل شد ولی بچه هایی که راهشون بخاطر برف بسته شده بود اجازه داشتن توی یه اتاق بمونن...اون سال استاد پناهیان درباره ی "تکبر" صحبت کردند و یه حرف جالبی که زدن این بود که:" هر کاری می خوای بکنی فقط نیت ت این باشه که عزیز دل مولات بشی" ... واقعا اگه ما در هر فعل و قول خودمون به محبوب شدن پیش مولامون فکر کنیم ، آیا بنظر شما میزانه رفتار های اشتباه ما کم نمیشه؟



خودت را که به خدا سپردی نگران هیچ طوفانی نباش🌺کشتی نوح را یک غیر حرفه ای ساخت و کشتی تایتانیک را یک حرفه ای🤲🤲🙆‍♀️🙇‍♀️ گ.از ده تیر رژیمم وزن اولیه ۸۴ وزن هدف هرچی خدا خواست الان ۷۴ ام
ممنون عزیزم امیدوارم به دردتون بخورهایشالا دوباره مطلب گذاشت براتون پست میزارم
خودت را که به خدا سپردی نگران هیچ طوفانی نباش🌺کشتی نوح را یک غیر حرفه ای ساخت و کشتی تایتانیک را یک حرفه ای🤲🤲🙆‍♀️🙇‍♀️ گ.از ده تیر رژیمم وزن اولیه ۸۴ وزن هدف هرچی خدا خواست الان ۷۴ ام
دری جون
پست ها: 544
عضویت: 11/6/1390

1392/6/20 4:45 ب.ظ

خیلی عالی بود خداشما وایشونو خیر بده انگار در مورد خود من بود .بازم ممنون.منتظر پست های بعدی هستم

ممنون عزیزم
خودت را که به خدا سپردی نگران هیچ طوفانی نباش🌺کشتی نوح را یک غیر حرفه ای ساخت و کشتی تایتانیک را یک حرفه ای🤲🤲🙆‍♀️🙇‍♀️ گ.از ده تیر رژیمم وزن اولیه ۸۴ وزن هدف هرچی خدا خواست الان ۷۴ ام
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792