ما طبقه بالاییه دوتا از خواهرشوهرام ازدواج کردن یکی مجرده که با پدر شوهرم زندگی میکنه طبقه پایین یکی از متاهلا دیروز گفت فردا ناهار درست نکن بیاین پایین دامادا هم میان گفتم باشه صبح بیدار شدم و لباس بچه ها عوض کردم و اومد یکی از بچه ها رو برد پایین دیگه نگفت بیاین بعد ساعت ۱۲ آوردش پس گفت گرسنشه بعدش یه کاسه سالاد اورد بالا گفتم بزار شوهرم بیاد میایم پایین غذا نیار بالا گفت کاری به شوهرت ندارم بعدش من دوباره گفتم غذا نیار جلو اونا زشته میایم پایین گفت آها میاین پایین باشه این حرفش یعنی چی به شوهرت کاری ندارم منظورش چه بود؟؟؟منم نرفتم پایین فقط شوهرمو فرستادم حالا هم دوتا داماد ناراحت شدن من نرفتم پایین
برای سالم بودن نی نی هام و به سلامت دنیا بیان صلوات بفرستین خاله ها و سلامتی گل دخترم
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
اونا با خودشون فک کردن که چون طبقه بالایی این احساس مسئولیو میکنی که زود بری بالا و کمکشون کنی. ولی نرفتی و هی گفتی شوهرم بیاد که براشون دلیل مسخره ای به خاطر شانه خالی کردن بوده . بچه رو برده دیده خیلی دیر کردی گفتن همون تو خونش غذا بخوره بهتره . اینم که گفته به شوهرت چیکار دارم بخاطر این بوده که اگه اون بیاد و نیاد برادرمونه فرقی نمیکنه. تو باید زود میومدی که نیومدی .
واجبه به بعضیا گفت صدا 📣 دوربین 📹 حرکت 🏃 گمشوووووووووووو😠😠😠😠
عزیزمن روالش البته از دید من اینکه بعد از اینکه بچه رو برد یکم به کارات میرسیدی خودت هم حوالی ده میرفتی پایین دور هم باشین یکم کمک بدی نهار رو باهم درست کنین حرفی صحبتی ولی شما احتمالا صبر کردی تا اونا نهار رو بپزن شوهرتون بیاد باهم برید پایین اونا هم بچه اذیتشون میکرده هم بچه داری کنن هم غذا درست کنن کار کنن خسته شدن بچه رو ذوردن پیش خودت که حداقل بچه ات رو نگه داری بعد دیدن بچه گرسنه اس غذا هم اماده نبوده براش سالاد اوردن که بهش سالاد بدی . اونجا هم که گفته کاری با شوهرت ندارم یعنی برای بچه غذا اوردم کاری با اون ندارم و در نهایت هم شما نرفتی بنظرم حق با اوناست
« فقد ملئت بطونکم من الحرام و طبع علی قلوبکم شکمهایتان از حرام پر شده و بر قلبهایتان مُهر خورده است.» امام حسین علیه السلام
خب دعوت کرده دیدن نرفتی گفتن نمیری حتما اومده اونطور گفته بعدش شمام هی گفتی نه میایم پایین اخرش هم ن ...
آخه اون سالادهرو اورد بالا گفت ۲۰ دقیقه دیگه هم غذا رو میارم گفتم نیار میایم پایین البته فک کنم فک کرده نمیرم ولی از اون حرفش ناراحت شدم ولی انتظار کمک ازم نداره چون دوقلو دوماهه دارم
برای سالم بودن نی نی هام و به سلامت دنیا بیان صلوات بفرستین خاله ها و سلامتی گل دخترم
اونا با خودشون فک کردن که چون طبقه بالایی این احساس مسئولیو میکنی که زود بری بالا و کمکشون کنی. ولی ...
نه عزیزم انتظار کمک ازم نداره چون دوقلو دوماهه دارم بچه اولم سه سالشه به عنوان کمک به من هر دفعه بیاد یکیشونو میبره پایین دخترمم که میبره پیش خودش میگه لااقل یه روز در هفته میام کمکت کنم میگم شاید فک کرده شوهرم دوست نداره بره پیش شوهرش چون سر دعوایی که خواهر شوهرم با شوهرش کرد کلا شوهرش از جلو چشم خونواده شوهرم افتاده
برای سالم بودن نی نی هام و به سلامت دنیا بیان صلوات بفرستین خاله ها و سلامتی گل دخترم